فکر می‌کنم هم عقیده باشیم که ما داستان‌ می‌خونیم تا به زندگی هایی سفر کنیم که شاید به صورت شخصی مجال تجربه کردنش رو نداشته باشیم. با وجود اینکه می‌دونیم داستان‌ها از خیال نویسنده جاری میشن ولی چون پوسته‌ای از واقعیت دارن و به تجربیات ملموس و انسانی می‌پردازن به خیالمون خوش میان و با گوش جان می‌پذیریمشون. 

حالا دیالوگ نویسی اگه در خدمت این ملموس بودن و انسانی بودن نباشه، خواننده رو از فضای تخیلی داستان خارج می‌کنه و با وجود اینکه خواننده می‌دونه داره یه داستان خیالی می‌خونه ولی احساس می‌کنه داستان براش واقعی نیست. 

وقتی کاراکترها شروع می‌کنن به صحبت با همدیگه، داستان به نزدیک‌ترین فاصلش با دنیای واقعی می‌رسه و کوچکترین اشتباهی در واقعی بودن دیالوگ‌ها در داستان باعث میشه تمام زحماتی که کشیدید به باد بره. 

علاوه بر اینکه دیالوگ‌ها باید به دنیای واقعی نزدیک باشه، باید به صحنه پردازی، پیشبرد داستان و شخصیت پردازی هم کمک کنه. 

کلماتی که کاراکتر استفاده می‌کنه و طوری که بحث می‌کنه از پروفایل خصوصیات رفتاری کاراکتر میاد. یعنی اگه در جهت پرداخت و برجسته کردن این خصوصیات نباشه، از تمام ظرفیت‌های دیالوگ نویسی برای شخصیت پردازی استفاده نشده. 

تمام این بحث‌هارو گفتیم تا اهمیت موضوع دیالوگ نویسی در داستان نویسی مشخص بشه.  فکر می‌کنم الان دیگه وقتش باشه بریم سراغ اینکه چطوری دیالوگ بنویسیم.

۱. صدای کاراکتر خودتون رو پیدا کنید

وقتی که یه کاراکتر دیالوگ می‌گه، در ذهن خواننده یه صدا شنیده میشه، مثل بقیه آدم‌ها. شما به عنوان نویسنده باید این صدارو پیدا کنید.  حالا چطوری؟

اول از همه باید ویژگی‌های ظاهری صدای کاراکتر رو بسازید. اینکه مثلا آروم صحبت می‌کنه یا بلند. صدای لطیفی داره یا خشن. 

نوع صحبت کردنش چطوریه: اینکه مثلا خیلی روون و بدون وقفه صحبت می‌کنه یا تیکه تیکه و با من من. 

لحن صحبت کردنش چطور: وقتی خشمگین میشه چطوری صحبت می‌کنه؟ وقتی احساسیه یا وقتی ناراحته چه فرقی تو صحبت کردنش می‌شنوید؟

تسلطش روی زبان چطوریه: دایره واژگانش زیاده و به راحتی می‌تونه منظورش رو برسونه یا هزارتا مثلا میگه تا بتونه پیامش رو برسونه.

برای اینکه بتونید راحت‌تر صدای کاراکتر رو شکل بدید، بهتره به پروفایل کاراکتر رجوع کنید (  منظورم جاییه که تمام خصوصیات کاراکتر و گذشتش در اون نوشته شده) و بعد دوباره این سوال‌هارو از خودتون بپرسید و به هر کدومش جواب بدید. 

به عنوان مثال برای جواد که یه پسر ۲۵ سالس که از ۱۰ سالگی در مکانیکی کار کرده تا خرج خونوادش رو بده و الان مادر پیرش مریضه، انتظار میره که تسلط خوبی روی زبان نداشته باشه،  اونقدر روون و کتابی صحبت نکنه و تن صداش بالا باشه. 

حالا اگه جواد استاد دانشگاه باشه این موارد شاید متفاوت باشه. 

در این دو مثال صدایی که از کاراکتر جواد ساختیم در راستای انتظار خوانندس. حالا اگه قرار باشه که یه کاراکتر متفاوت و خاص بسازیم که از انتظار خواننده فاصله داشته باشه باید بتونیم که اون خصوصیت رو در پروفایل شخصیتیش جا بدیم. در غیر اینصورت داستانمون باورپذیر نمیشه. 

۲. بینش کاراکتر رو در دیالوگ‌ها نشان بدید

بینش کاراکتر یکی از بخش‌های مهم در پروفایل کاراکتره. اینکه کاراکتر چه درکی از زندگی و اتفاق‌ها اطرافش داره. نظرش در مورد مفاهیم انسانی چیه. ایدئولوژی کاراکتر چیه. 

ایدئولوژی و بینش کاراکتر نسبت به موقعیتی که در اون قرار داده باید در دیالوگ‌هاش منعکس بشه. به عنوان مثال اگه جواد معتقده که آدم باید برای خانوادش نون حلال بیاره، وقتی تو موقعیتی قرار میگیره که متوجه میشه به صورت ناخواسته وسط یه کار خلاف گیر کرده، باید این ایدئولوژی در دیالوگش با صاحب کارش که داره ترغیبش می‌کنه عیب نداره برای داروی مادرت داری این کارو می‌کنی، نشون داده بشه. ما باید از این دیالوگ‌ها جهت گیری فکری جواد رو نسبت به اتفاقی که در اون قرار داره متوجه بشیم. 

اگه بخوایم این قسمت رو در یه جمله خلاصه کنیم باید بگیم: دیالوگ باید نشون بده کاراکتر اصلی کیه و داره برای چه عقیده،  نظر یا خواسته‌ای می‌جنگه.

این نقص در خیلی از داستان‌های نویسنده‌های تازه کار دیده میشه که اغلب دیالوگ‌های کاراکتر‌ها خنثی هستن. اصلا انگار ما داریم یک سری کلمه از یه فردی می‌شنویم که اگه اسم و توضیحات ظاهریش رو ندونیم برامون فرقی با یه رهگذر در خیابون که هیچی ازش نمی‌دونیم نداره. 

ما باید به کمک انعکاس بینش کاراکتر در دیالوگ‌ها به کاراکتر نزدیک بشیم. دقیقا مثل همون موقعی که یه رهگذر در خیابون می‌بینیم و بعد از چند کلمه صحبت کردن باهاش متوجه کاراکترش می‌شیم.

۳. زبان کاراکتر رو از واقعیت دور نکنید

یادم میاد چند وقت پش تلویزیون یه سریال پخش می‌کرد که کاراکترها وقتی صحبت می‌کردن انگار شعر می‌گفتن. حالا بگذریم که این اتفاق در فیلم خیلی دور از ذهن و نادره و معمولا پیش نمیاد ولی حالا به لطف نویسنده خوش ذوق پیش اومده بود. با این حال این قلمبه سلمبه حرف زدن‌ها بیشتر در آثار نویسنده های تازه کار دیده میشه. 

مثلا در داستان، یه بچه ۱۵ ساله مثل یه نویسنده ۴۰ ساله در صحبتش از تشبیه استفاده می‌کنه. یا بعضی وقت‌ها این اشتباه در روایت راوی (زاویه دید در داستان) هم پیش میاد که راوی بچس ولی داره مثل یه نویسنده صحبت می‌کنه. 

باید تلاش کنید بین زبان کاراکتر و خصوصیات شخصیتیش هارمونی وجود داشته باشه. مثلا کسی انتظار نداره یه فردی که علاقه به موسیقی رپ داره و شلوار بگ می‌پوشه و سیگار دستش گرفته، بخواد از کلمه «فردیت» استفاده کنه. 

راستی تا یادم نرفته این رو هم بگم که به عنوان یه قانون اصلی باید بدونید که برای دیالوگ نوشتن باید از زبان محاوره استفاده کنید و زبان معیار رو فراموش کنید.

۴. از نقش راوی در دیالوگ‌ها غافل نشید

بیشتر اوقات وقتی به دیالوگ فکر می‌کنیم، به اونا در یه فضای ایزوله نگاه می‌کنیم. منطقی هم هستش، چون داریم صحنه می‌بینیم/می‌خونیم. ولی در این بین نباید به توصیف‌هایی که راوی در مورد کیفیت مکالمه داره بی توجه باشیم. 

مثلا وقتی از کاراکترمون می‌شنویم: من از این کار خوشم نمیاد. فقط پیام اصلی دیالوگ رو متوجه میشیم، اینکه کاراکتر این صحبت رو با چه لحنی داشته، تن صداش چقدر بوده و در چه حالت احساسی بوده رو نمی‌دونیم. حالا به این یکی مثال توجه کنید:

با صدای بلند و از روی عصبانیت گفت: «من از این کار خوشم نمیاد.» طوری که کلمه نمیاد از همه کلمات بلندتر شنیده شد. 

الان اگه نقش راوی رو از توصیف دیالوگ بالا حذف می‌کنیم، دیگه جزئيات و روح مکالمه از بین میره و تصویر دقیقی در ذهن خواننده نمی‌کشیم. 

البته قرار نیست برای همه دیالوگ‌ها چنین توصیفی داشته باشیم. گاهی اوقات یه فضای کلی و حالت کاراکتر هارو در ابتدای مکالمه به تصویر می‌کشیم و بعد فقط به صورت پینگ پنگی دیالوگ‌ها رو میاریم. چند جمله که گذشت دوباره راوی ورود می‌کنه و تصویر جدیدی می‌کشه و مکالمه از سر گرفته می‌شه. 

گاهی اوقات هم که کاراکترها در وسط یه بحث مشاجره‌ای هستن و خواننده غرق بحث شده، دخالت راوی و توصیفش باعث پاره شدن رشته کلام و صحنه میشه و خواننده از فضای داستان میاد بیرون. پس دقت کنید که استفاده از صدای راوی اونقدری نشه که خواننده از فضای داستان فاصله بگیره. 

از کلمه فلانی گفت هم فقط مواقعی استفاده کنید که احساس می‌کنید خواننده نمی‌دونه الان چه کسی داره صحبت می‌کنه. وقتی دو نفر داخل بحث هستن می‌تونین بدون استفاده از اسامی از فرمت پینگ پنگی استفاده کنید. خواننده خودش متوجه میشه که الان کی داره صحبت می‌کنه. ولی اگه نفر سومی اضافه بشه یا به قسمت روایت راوی اضافه بشه و طولانی بشه و خواننده یادش بره که کی داشت صحبت می‌کرد، بهتره دوباره به سخنگو اشاره کنید.

۵. دیالوگ‌هارو ویرایش کنید

مهم نیست کی دیالوگ‌ها رو ادیت می‌کنید، بعد از تموم شدن دیالوگ یا حین نوشتنش. چیزی که مهمه اینه که دیالوگ‌ها حتما باید با صدای بلند اجرا بشن و ادیت بشن. 

وقتی دیالوگ‌ها رو با صدای بلند می‌خونید سعی کنید نقش اون کاراکتر رو بازی کنید و ببینید چقدر دیالوگ‌ها به واقعیت نزدیک شدن. قسمت‌هایی که فکر می‌کنید مردم در واقعیت اینطوری صحبت نمی‌کنن رو حتما اصلاح کنید و به صحبت‌های عادی روزمره نزدیک‌ترش کنید. 

در مرحله بعد قسمت‌هایی هم که با دیالوگ دارید خواننده رو بمباران اطلاعاتی می‌کنید هم باید حذف کنید. وقتی میگیم دیالوگ ها باید در راستای کاراکتر پردازی و پروفایل کاراکتر باشن، به این معنا نیست که دیالوگ‌هارو پر کنیم از اطلاعات شخصیتی کاراکتر. بخشی از دیالوگ باید داستان رو جلو ببره و به کشمکش هم بپردازه. 

قسمت‌هایی هم که احساس می‌کنید به صورت غیر ارادی دیالوگی نوشتید که با خصوصیات کاراکتر همسو نیست هم حذف یا ادیت کنید.

به عنوان یه قانون کلی اگه دیالوگی در داستانتون وجود داره که نه به شخصیت پردازی کمک می‌کنه، نه به کشمکش و بحران دامن می‌زنه و نه به پیشبرد داستان، مستحق حذف یا تغییره. 

خیلی وقتا ما در زندگی محاوره ۱۰ تا جمله میگیم تا منظور یه جمله رو به شنونده برسونیم. اگه می‌گیم دیالوگ‌ها به زندگی واقعی نزدیک باشه منظورمون این نیست که دقیقا این سبک رو کپی کنید و دیالوگ‌ها رو از سلام و احوال پرسی‌ و حشو پر کنید.

برای نوشتن دیالوگ در داستان آماده‌اید؟

مواردی که گفتیم به شما در نوشتن دیالوگ در فیلمنامه و داستان کمک می‌کنه. اگه هنوز احساس می‌کنید نوشتن دیالوگ براتون سخته، یه داستان باز کنید و با مطالبی که گفتیم اونارو آنالیز کنید. مطمئنا بعد چند دور تمرین و آزمون و خطا و رعایت نکاتی که گفتیم می‌تونید دیالوگ بنویسید. 

پاسخ