ما هر روز با نفرات زیادی در ارتباط هستیم. افرادی که با آن‌ها ارتباط زیادی داریم- مثل خانواده، دوستان، همکار- و افرادی که فقط از کنار آن ها می‌گذریم و شاید اصلا چهره‌شان هم به یادمان نماند- مثل مسافرین مترو و اتوبوس.

وقتی ما با یک فرد مدت بیشتری وقت می‌گذرانیم، ارتباط اجتماعی بیشتری برقرار می‌کنیم و شناخت بیشتری نسبت به آن پیدا می‌کنیم. مثلا اگر بخواهیم توضیح دهیم که چقدر برادرمان را می‌شناسیم شاید برای چند ساعت حرف برای گفتن داشته باشیم ولی اگر کسی از ما بخواهد که در مورد یک همکار که فقط چند بار برای مدت کوتاه در آسانسور دیدیم صحبت کنیم، احتمالا حرف خاصی به جز ظواهر نمی‌توانیم درباره اش بزنیم. چون از برادرمان شناخت کافی داریم ولی از همکار طبقه پایین نه.

ما با گرفتن اطلاعات از افرادی که می‌شناسیم شناخت پیدا می‌کنیم و بر اساس این اطلاعات در مورد رفتار آتی شخصیت حدس‌هایی می زنیم. مثلا می‌دانیم اگر فلان اتفاق برای برادرمان افتاد یا فلان حرف را بشنود واکنشش چیست.

پس ابتدا یک سری اطلاعات ورودی از شخصیت می‌گیریم و سپس حدسیات خود را روی آن می‌سازیم. در مورد شخصیت پردازی هم قضیه به همین شکل است. ابتدا با پرسیدن چند سوال شخصیت را می شناسانیم و بعد از مرحله شناخت آن را در داستان رها می‌کنیم و می‌بینیم که از آن شخصیت چه کاری ممکن است سر بزند.

من در این مقاله به شما کمک می‌کنم با پرسیدن این 3 سوال شخصیت پردازی در داستان را شروع کنید.

1. خواسته شخصیت در داستان چیست؟

من خیلی جلوی خودم را می‌گیرم که در پست های وبلاگ، که در مورد نویسندگی است، خیلی درگیر گفتن جملات قصار و ادبیاتی نشوم و بیشتر در خدمت آموزش دادن باشم. ولی خوب چه می‌شود کرد. در این قسمت قصد دارم کمی این قانون را زیر پا بگذارم.

اگر از یک فرد بپرسی که تو کی هستی به احتمال زیاد همه حرف‌هایی که می زند بیانگر واقعیتی که در آن لحظه است نیست، بلکه تلفیقی از چیزیست که در آن لحظه است (واقعیت) و چیزی که می‌خواهد باشد(خیال و آرزو). در مورد شخصیت های داستان هم قضیه همینطور است.

هر شخصیتی خواسته ای دارد که با رسیدن به آن زندگیش معنا می شود. به عبارتی موفقیت و خوشبختی برای او وقتی محقق می‌شود که آن خواسته خاص برآورده شود.

شخصیت حاضر است برای رسیدن به خواسته اش موانعی که در سر راهش قرار دارد را کنار بزند. ساعت ها بیدار بماند و سخت کار کند، به هر دری بزند تا خانواده نامزدش را راضی کند که با ازدواجش موافقت کنند. یا با پای شکسته تمرین مشت زنی کند تا از انتخابی مسابقات قهرمانی عقب نماند.

در یک نمای کلی ممکن است تصور کنید که این خواسته بیشتر مختص قهرمان داستان است ولی این یک قانون کلی است و هم برای قهرمان، هم ضد قهرمان، و سایرشخصیت‌ها صدق می‌کند. تفاوتش فقط اینجاست که در شخصیت‌های اصلی جلوه بیشتری دارد.

اگر نگاهی به شخصیت‌های برجسته در ادبیات بیاندازید خواهید دید که همه آن‌ها دنبال چیزی بوده‌اند.

نکته: خواسته به خودی خود کاراکتر را به سمت جلو و پشت سر گذاشتن مشکلات حرکت نمی‌دهد مگر اینکه با انگیزه همراه شود. پس وقتی می خواهید خواسته کاراکتر را بشناسید توجه کنید که آیا کاراکتر انگیزه برای تغییر و حرکت دارد یا اینکه یک با یک کاراکتر خیال پرداز منفعل روبرو هستید.

نکته: خواستن با نیاز متفاوت است. نیاز از روی ناچاریست و انگیزه برآورده کردن از روی اجبار برای فرد پیش می‌آید، ولی خواستن از اراده شما سرچشمه می‌گیرد و انگیزه رسیدن به آن از قدرت اختیار و انتخاب می‌آید.

2. گذشته شخصیت چیست؟

یادم می آید یک بار در فیسبوک جمله ای با این مضمون خواندم: گذشته آدم ها به خودشان مربوط است و نباید افراد بر اساس گذشته شان قضاوت شوند.

ولی کسی نمی تواند منکر این امر شود که آنچه یک فرد در زندگیش تجربه کرده در حال و آینده اش بی تاثیر است.

اتفاق‌هایی که در گذشته برای ما افتاده است تاثیرشان در حافظه ما ذخیره شده است و وقتی در موقعیتی قرار می‌گیریم مغزمان به حافظه مان رجوع می کند و این اطلاعات برایش یک منبع اطلاعاتی ارزشمند است. پس به راحتی نمی شود از کنار تاثیر اتفاق‌های گذشته در زندگی فعلی بگذریم.

از طرف دیگر دلیل اینکه ما یک دوست قدیمی را بهتر از بقیه می شناسیم این است که ما قسمت زیادی از زندگیش را دیده‌ایم و از گذشته‌اش با خبریم. شاید او سعی کند برای افراد جدید گذشته‌اش را پنهان کند ولی برای رفیق‌های قدیمی اش نمی‌تواند نقش بازی کند.

در داستان هم تا حدودی شخصیت‌ها محکوم به گذشته شان هستند. این گذشته از 2 جنبه قابل بررسی است: زندگی نامه و زمینه احساسی.

وقتی در مورد زندگی نامه شخصیت صحبت می شود اولین چیزی که در ذهن بوجود می آید اطلاعاتی در مورد اینکه چندتا برادر خواهر دارد، تحصیلات، شغل، سطح مالی خانواده، یا محل زندگی است. این اطلاعات به ما کمک می‌کند تا حدود زیادی تشخیص دهیم شخصیت در چه وضعیت اجتماعی قرار دارد. من این اطلاعات را در دسته زندگی نامه شخصیت قرار می‌دهم.

جنبه دوم زمینه احساسی شخصیت است. در این قسمت ما به دنیای احساسی زندگی شخصیت نزدیک می‌شویم. به تاثیر اتفاقاتی که در زندگی او افتاده است می‌پردازیم. مثلا می‌بینیم اگر تک فرزند بوده است این قضیه چه تاثیر احساسی رویش داشته است یا اگر پدر مادرش از هم جدا شده‌اند، این کمبود چطور روی او تاثیر گذاشته است.

تمام این اطلاعات علاوه بر ایجاد شناخت به شما کمک می‌کند تا بفهمید شخصیت قرار است در داستان در تقابل با چه احساساتی قرار بگیرد و چقدر در پشت سر گذاشتن این موانع برای رسیدن به خواسته اش ثابت قدم باشد.

3. ضعف شخصیت در داستان چیست؟

وقتی در مورد داستان نویسی و وام گرفتن از خیال صحبت می شود در ذهن بیشتر افراد تصویر قهرمان ها با قدرت های باورنکردنی نقش می‌بندد. قهرمان‌هایی که به خاطر اینکه نیروی ماورایی دارند بدون اینکه خم به ابرو بیاورند در تقابل با سخت ترین مشکلات پیروز می‌شوند و مردم کشورشان را نجات می‌دهند. اما در شخصیت پردازی این تمام قصه نیست و تنها راه برای یادگیری شخصیت پردازی صحبت در باره نقاط قوت نیست.

ما معمولا در زندگی روزمره و در ارتباطات اجتماعی سعی می‌کنیم بیشتر خود را یک قهرمان نشان بدهیم و تا آنجایی که امکانش هست بر ضعف های خود پوشش بگذاریم. ولی در داستان خواننده آمده است تا چیزی فراتر از آنچه انسان‌ها در زندگی واقعی از خود نشان می‌دهند را ببینند. او می‌خواهد شخصیت ها را بشناسد و مثل یک رفیق قدیمی با آن زندگی کند. به همین دلیل از شما انتظار می‌رود که پرده از ضعف های شخصیت بردارید و در جاهای مختلف او را با این ضعف‌ها روبرو کنید.

این ضعف ها هم می توانند جسمانی باشد و هم احساسی. از قد کوتاه یک شخصیت گرفته تا ترسیدن از ارتفاع.

سخن آخر

شما به عنوان نویسنده باید طوری شخصیت خود را به خواننده معرفی کنید که خواننده شخصیت شما را مثل یک دوست قدیمی بشناسد. شناخت فقط به کمک دادن اطلاعات انجام می شود. من در این مقاله 3 سوال اصلی طرح کردم تا با پاسخ به آن‌ها به اطلاعات مورد نیاز درباره کاراکترها دست پیدا کنید.

0 کامنت بروی “شخصیت پردازی در داستان با جواب به ۳ سوال

پاسخ