نویسندگی خلاق در ایران موضوعیه که فقط کلمش بیشتر استفاده میشه و معمولا یه معنای سطحی ازش برداشت میشه. فکر می‌کنن که در هر نویسندگی که خلاقیت وجود داشته باشه بهش می‌گن نوشته خلاق. 

انگار کلمه نویسندگی خلاق فقط به عنوان یه صفت مثبت در نظر گرفته میشه و بعد هم اگه کسی بخواد توضیح بده "نویسندگی خلاق چیست" میاد از این صحبت می‌کنه که خلاقیت چیه و راه‌های خلاق بودن رو توضیح می‌ده. 

این نوع نگرش حاکم به نویسندگی خلاق، نوعی نگاهی سطحی و مندرآوردیه که خیلی معلوم نیست از کجا اومده. چیزی که اهمیت داره اینه که نویسندگی خلاق یه تعریف مشخص داره و اینکه کارکردش چطوری هستش هم خیلی ربطی به بحث‌های روانشناسی خلاقیت نداره. 

بریم ببینیم چیه!

نویسندگی خلاق چیست؟

نویسندگی خلاق هنریه که در اون از مرزهای کلمات فراتر می‌ریم و به ما اجازه می‌ده که افکار، احساسات و تجربیاتمون رو به شیوه خیال پردازانه بیان کنیم. 

نویسندگی خلاق مثل یه ابزاره که ما رو به جهان‌های متفاوت می‌بره، با کاراکترهای جذاب آشنا می‌کنه و در ما احساسات متمایزی رو برمی‌انگیزه. نویسندگی خلاق در فرم‌های مختلفی ارائه میشه،‌ از نوشتن داستان کوتاه گرفته تا رمان‌های تفکر برانگیز و اشعار پرمغز و نمایشنامه‌های جذاب. 

قلب تپنده نویسندگی خلاق سفر به دنیای بی‌نهایت خیال پردازیه. به کمک خیال پردازی، تصاویر شفاف و واضح کشیده میشن، حیات به کاراکترها دمیده میشه و داستان‌هایی بافته میشه که به سلیقه مخاطب خوش میاد. 

این تمام اون چیزیه که در ذهن خواننده و نویسنده اتفاق می‌افته ولی اونچه در دنیای واقعی وجود داره تعدادی کلمه روی کاغذه. هنری که به نویسنده اجازه می‌ده تا با این کلمات روزمره چنین امکانی فراهم بشه، اسمش نویسندگی خلاقه. 

هدف نویسندگی خلاق چیزی فراتر از رسوندن محض اطلاعاته. اینکه قراره اطلاعات با جه کیفیتی، در چه قالبی و همراه با چه احساس‌هایی به شما برسه اهمیت پیدا می‌کنه. گاهی در نویسندگی خلاق تمام اتفاق‌ها ساخته ذهنه و هیچ ارتباطی با دنیای واقعی وجود نداره ( مثل جنگ ستارگان) گاهی هم اتفاق‌ها واقعی هستن و فقط از خیال پردازی در نحوه پرداخت به اتفاق‌ها استفاده شده (مثل خاطرات). 

یه راه ساده برای فهمیدن اینکه یه اثر در دسته نویسندگی خلاق قرار می‌گیره یا نه اینه‌ که از خودتون بپرسید:

  •  آیا در این اثر از خیال پردازی استفاده شده یا نه؟
  • آیا خواننده برای خواندن داستان نیازه قوه تخیل خودش رو به کار بندازه یا نه؟

 اگر جوابتون منفی بود یعنی با نویسندگی خلاق طرف نیستید. اگه هم جوابتون مثبت بود که بالعکس. 

مثلا در تمام اخباری که رادیو می‌شنویم از نویسندگی خلاق استفاده نشده و هدف فقط انتقال خبره. اما ممکنه همون خبر رو یه ژورنالیست در روزنامه طوری توصیف کنه که برای درک اون صحنه از قوه تخیلمون کمک بگیریم. که در این صورت با نویسندگی خلاق روبرو هستیم. 

فکر می‌کنم دیگه توضیح در مورد اینکه نویسندگی خلاق چیه و چی نیست کافیه. بریم ببینیم برای شروع نویسندگی خلاق باید چیکار کنیم. 

چطور نویسندگی خلاق رو شروع کنیم؟

وقتی به شروع نویسندگی خلاق می‌رسیم همه فکر می‌کنن که باید بیایم در مورد تکنیک‌های داستان نویسی و عناصر داستان بگیم. ولی نویسندگی خلاق رو باید از پله‌های بنیادی‌تری شروع کنیم. مثلا از کجا؟

فرض رو بر این می‌گیریم که همه شما قابلیت نوشتن جمله و پاراگراف رو دارید. مثلا می‌تونید خیلی ساده تعریف کنید که مهمونی که دیروز رفتید چه خبر بود و چه اتفاق‌هایی افتاد.

مثلا می‌تونید بگید اول که وارد شدید با تمام اعضای فامیل احوال‌پرسی کردید، در مورد اینکه مشغول چه کاری هستید گپ زدید، شام خوردید و برگشتید منزل. شاید این تمام اتفاق‌هایی باشه که به صورت خبری در این مهمانی افتاده. حالا اگه بخوایم این اتفاقات رو با چاشنی نویسندگی خلاق همراه کنیم باید چیکار کنیم؟

۱. خلق مکان

در مرحله اول باید چشمانتون رو ببندید و تصویر فضای مهمانی رو در ذهن خودتون تصور کنید. بابد تمام تلاشتون رو بکنید تا خواننده‌ی شما هم، همون تصویری که شما از مهمونی داشتید رو داشته باشه. در این مرحله موارد ظاهری بیشترین اهمیت رو داره. اینکه خونه‌ای که رفتید مهمونی تو کدوم منطقه واقع شده، طبقه چندمه، بزرگه یا کوچیک و …

فکر کنید همراه شما یک فرد نابیناست و شما باید در کمترین فرصت بیشترین فضاسازی رو براش داشته باشید. 

۲. اکتشاف احساسات ضمنی

تا اینجا شما فقط برای خواننده یه موقعیت ساختید. در این مرحله باید احساسی که در پس اون تصویر یا خاطرتون هستش رو کشف کنید. ولی شاید بگید تصویر یه خونه که احساسی پشتش نیست! درسته. باید اول کاراکترها به این تصویر اضافه بشن و بعدش به اتفاقی که در اون فضا برای کاراکترها پیش اومده یا تاثیر اتفاقی که قبلا افتاده بپردازیم

برای اینکه برای شروع خیلی سردرگم نباشید و درگیر پیچیدگی نشید، خودتون رو کاراکتر اون تصویر و موقعیتی که ساختید و تجربش کردید قرار بدید. به این فکر کنید که در اون تصویر چه احساسی داشتید و یا اتفاق خاصی بوده که احساس شمارو برانگیخته باشه؟ 

در مثال مهمونی که قبل‌تر داشتیم، من یاد مهمونی که چند ماه بعد از مرگ پدربزرگم داشتیم میفتم. همه اعضای فامیل بعد از چند ماه فوت پدر دوباره در خانه پدربزرگ جمع شدند تا دیداری تازه داشته باشند. خب نکته احساسی که ذهن من رو در مهمونی درگیر کرده بود، جای خالی پدربزرگم بود و طوری که همه چیز داشت یواش یواش به روال عادی برمی‌گشت. 

این احساس ضمنی ممکنه برای شما احساس تنهایی و تعلق نداشتن به جمع باشه. یا برای یه نفر دیگه یکی از اعضای فامیل که فکر می‌کنید ازش خوشتون میاد. 

یه نویسنده حرفه‌ای می‌تونه به کمک تخیلش در مورد هر کدوم از این موقعیت‌ها بنویسه. ولی برای اینکه در اول راه هستیم، به تجربه شخصی خودمون اکتفا می‌کنیم.

به تجربه احساسی جای خالی پدربزرگم برمی‌گردم.

باید یه کاری کنم این احساس دلتنگی و جای خالی به خواننده منتقل بشه. اگه فقط به این اکتفا کنم که بگم: 

«وقتی رسیدم خونه پدربزرگ و دیدم نیست، غم دنیا روی سرم خراب شد و احساس کردم دیگر تحمل آن خانه بدون پدربزرگ را ندارم.» 

فقط با این جمله من به خواننده گفتم که چه حسی دارم ولی کاری نکردم که تجربه احساسی براش شکل بگیره. 

۳. خلق تجربه احساسی برای خواننده

برای اینکه خواننده تجربه احساسی داشته باشه باید ۳ مرحله رو پشت سر بذاریم: 

  1. شناخت خواننده نسبت به تجربه کننده احساس (که در اینجا خودتونید)
  2. پررنگ بودن اهمیت موضوع احساسی
  3. ایجاد تجربه احساسی در قالب کنش‌ها، واکنش‌ها و اتفاقات

اونطوری که کلمات بالا پیچیده به نظر میان خود این قسمت پیچیده نیست.

۱. شناخت کاراکتر

اگه خواننده تجربه کننده احساس (یا کاراکتر نوشته) رو نشناسه احساسش برانگیخته نمیشه. طبیعی هم هستش. همین الان که دارید این مقاله رو می‌خونید ممکنه کلی آدم باشن که در سخت ترین شرایط احساسی باشن، آیا شما باهاشون ارتباط احساسی برقرار می‌کنید؟ نه، چون نمی‌شناسیشون. 

پس سعی می‌کنم در فرآیند نویسندگی خلاق خودم و خاطره مهمونی، اول کمی خواننده با من آشنا بشه. نشون میدم‌ احساس ناامیدی می‌کنم از دنیای اطرافم و فکر می‌کنم که انگار دوست داشته شدن یکی از نادرترین اتفاق‌هاست و اینکه کسی بدون هیچ دلیلی دوستت داشته باشه چقدر سخته. الان خواننده کمی با من و دیدگاهم آشنا میشه. احساس می‌کنه من هم یکی مثل خودشم، چون به یه موضوعی پرداختم که هممون دیر یا زود در جامعه‌ای که زندگی می‌کنیم و در روابط کاری و اجتماعیمون متوجه می‌شیم. 

حالا این موضوع نیازی نیستش به صورت مستقیم بیان بشه. می‌‌تونه در جریان دیالوگی که قبل از رسیدن به خونه پدربزرگ بین من و پدرم اتفاق می‌افته خودش رو نشون بده. مثلا من دارم مثل همیشه غر می‌زنم از کم‌لطفی‌هایی که تو محیط کار بهم شده و از اون طرف منتظر تماس کسی هستم که باهاش تو رابطم و اون هم به دلایل نامعلومی خبری ازش نیست. پس تا اینجا خواننده من رو شناخت.

۲. برجسته سازی اهمیت موضوع

در مرحله بعدی باید در ذهن خواننده رابطه‌ی عمیقی که با پدربزرگم داشتم و دلایل این رابطه عمیق رو تصویر کنم تا اهمیت موضوع پررنگ‌تر بشه. مثلا با وارد شدن به خانه یاد خاطره‌ای بیفتم که صبح زود داشتم می‌رفتم مدرسه و پدربزرگم بعد از نمازش بهم چندهزار تومن داد تا جیبم خالی نشه. یا شب‌هایی که می‌رفتم پیشش نماز شبش رو آروم‌تر می‌خوند تا از خواب بیدار نشم.

با این چندتا خاطره و فلش بک خواننده متوجه میشه که برای کاراکتر من، از دست دادن کسی که همچین محبت بی منت و خالصانه ای داشته چقدر ممکنه سخت باشه و حتی روبرویی با جای خالیش چقدر می‌تونه عذاب آور باشه. پس می‌تونم به اهمیت موضوع احساسی اضافه کنم. 

۳. اتفاق احساسی

مرحله آخرم میشه اتفاق‌هایی ( کنش‌ها و واکنش‌ها) که تجربه احساسی در خواننده ایجاد می‌کنه. الان من باید اتفاقی داشته باشم که خواننده دقیقا جای خالی پدربزرگ رو احساس کنه. 

می‌تونم به این اشاره کنم که موقع شام کسی روی صندلی که پدربزرگم روی اون می‌نشست نمی‌شینه. یا اینکه تلفنی که همیشه کنار تخت پدربزرگم بود و به بچه هاش زنگ می‌زد یا جواب بچه‌هاش رو میداد از برق کشیده شده. یا سکوتی که در آخر شام پیش میاد، چون بابابزرگم همیشه عادت داشت غذا که تموم می‌شد از مادربزرگم یاد کنه. داییم یه دفعه سکوت رو می‌شکنه و فقط میگه: «یاد جفتتون بخیر.» یا اینکه من میرم تو اتاق پدربزرگم، دوباره به کسی که باهاش تو رابطم زنگ می‌زنم و می‌بینم جواب نمیده، روی تخت بابابزرگم متکاش رو بغل می‌کنم و چند دقیقه‌ای چشمام رو می‌بندم. 

قرار نیست همه چی واقعی باشه!

وقتی نویسنده‌ها در حال نویسندگی خلاق هستن فکر می‌کنن اگه از تخیلشون تو اتفاق‌ها استفاده کنن داستانشون از واقعیت دور میشه. فراموش نکنید، وقتی در مورد نویسندگی خلاق صحبت کردیم، گفتیم که خیال پردازی قسمت جدانشدنی از نویسندگی خلاق هستش. احساس مرکزی و پیامی که میخواهید به خواننده بدید بر اساس واقعیته و حالا برای اینکه خواننده اون احساس رو به بهترین شکل تجربه کنه، باید از خیال پردازی کمک بگیریم. 

به عنوان مثال در مثال مهمونی من داخل ماشین منتظر تماس کسی نبودم یا اینکه من اصلا تو اتاق پدربزرگم نرفتم که متکا رو بغل کنم و گریه کنم. یا اینکه اصلا پدربزرگم نماز شب نمی‌خوند که بخواد آروم بخونه. ولی من از تخیلم در جهتی استفاده کردم که به لمس تجربه احساسی توسط خواننده کمک کنه. 

خط قرمزی که در مورد خیال وجود داره اینه که بدونید برای چه هدفی دارید خیال پردازی می‌کنید و در خدمت هدف نوشته شما باشه ( تاثیری که می‌خواهید روی خواننده داشته باشید). مثلا اگه خیال پردازی در مورد ماشینی باشه که داییم خریده خب این خیال پردازی ربطی به هدف داستانی من نداره. یا اینکه توصیف دامن گلدار مامانم من رو یاد بچگی‌هام بندازه هم باز ربطی به هدف داستانی من نداره. گیر دادن به کاشی‌های حوض خونه پدربزرگ هم برای ۲ تا پاراگراف، توصیف اضافی به حساب میاد. 

پاسخ