شاید بارها شده که قلم دستتون گرفتید و نتونستید چیزی که می‌خواهید بنویسید. نمی‌دونستید از کجا باید شروع کنید و چطوری ایدتون رو گسترش بدید و در نهایت پایان بندی داشته باشید. شایدم اصلا دوست داشتید بنویسید ولی چیزی به ذهنتون نرسیده. اگه یکی از اتفاق‌ها براتون افتاده و یا به هر صورت بعدش به یادگیری آموزش نویسندگی فکر کردید، باید بگم که انتخاب درستی انجام دادید.

همینکه الان دارید در مورد آموزش نویسندگی می‌خونید، یعنی اینکه اولین قدم رو درست برداشتید. ممکنه یه سری افکار در ذهنتون باشه که در این مسیر نا‌امیدتون کنه. مثلا معمولا از زبان مردم عادی می‌شنویم که نویسندگی استعداد خاصی می‌خواد و همه برای این کار ساخته نشدن.

ولی واقعا باید با کلمه استعداد نویسندگی از علاقتون منحرف شید؟

بذارین یه داستان جالب براتون بگم!

می‌دونستین مردم در زمان‌های خیلی دور به نویسنده‌ها لقب پیامبر می‌دادن؟ اونا فکر می‌کردن نویسندگی انقدر سخت و عجیبه که حتما باید به نیروی ماورالطبیعه وصل باشن تا بتونن بنویسن. الان هم همینطوره، خیلی از افراد چون درک تخصصی از ابزارها و تکنیک‌های نویسندگی ندارن، تمامی این تلاش ها را با کلمه استعداد نویسندگی توجیه می‌کنند.

اما افرادی که به صورت تخصصی حوزه نویسندگی رو دنبال می‌کنن، مثل مردم عادی نیستن که روی هر چیزی که نمی‌دونن اسم استعداد بذارن.

تمامی شاهکارهای ادبی محصول تکنیک‌های نویسندگی، تمرین نویسندگی و مطالعه گسترده و پیوسته هستند. اگر نویسنده‌ای در دنیا تونسته شاهکاری خلق کنه، یعنی ابزاری وجود داره که شما هم می‌تونید به کمک اون شاهکار خودتون رو خلق کنید. ولی نه به این سادگی‌ها و نه به فرازمینی بودن تصور مردم عادی!

خوشحالم که فرصتی فراهم شده تا در شروع این مسیر جذاب کنار شما باشم.

نویسندگی سخته؛ ولی نگران نباشید

همه ما می‌دونیم برای یاد گرفتن صحبت کردن نیازی به آموزش و مدرسه رفتن نداریم. تنها با زندگی کردن در اجتماع کوچک ( خانواده) و بزرگ ( جامعه) یاد میگیرم صحبت کنیم. ولی برای نوشتن قضیه فرق می‌کنه.

اگه جلوی یک کودک هزاران صفحه کتاب رو بذاری و ازش بخوای با نگاه کردن به این صفحات وتقلید یاد بگیره که بنویسه، فقط وقتمون رو تلف کردیم. باید در قالب دوره‌های آموزشی، ابتدا الفبا و حروف رو بهش یاد بدیم و بعد کلمه‌ها و جمله سازی.

سخت بودن نویسندگی فقط به یادگیری الفبا و جمله سازی ختم نمیشه. در مکالمه وقتی با فردی صحبت می‌کنیم، شنونده حضور داره و در صورت ابهام یا نفهمیدن موضوع ازمون سوال می‌پرسه و ما با توضیح بیشتر ابهام رو رفع می‌کنیم. ولی در فرآیند خوانش، نویسنده حضور نداره و باید از قبل برای تمامی سوالاتی که ممکنه برای خواننده پیش بیاد پاسخی داشته باشه و در قالب یک مجموعه منظم به خواننده ارائه بده.

در هر مرحله از نوشتن باید از خودمون بپرسیم:

  • خواننده الان چقدر از پیام من رو فهمیده و چه سوالی براش پیش اومده؟
  • آیا بهتر نیست که قبل از گفتن فلان موضوع کمی اطلاعات زمینه‌ای در موردش بدم؟
  • اصلا خواننده چقدر در این باره اطلاعات داره؟‌ اول چی رو بگم و چطور نوشته رو تموم کنم؟
  • چه کلماتی استفاده کنم؟
  • جملاتم کوتاه باشه یا بلند؟
  • لحن و زبان نوشتم چی باشه؟‌

تمام این موضوعات به خواننده شما بستگی داره، کسی که شما نمیشناسید.

در ادامه این مقاله در قسمت اصول نویسندگی، بیشتر در مورد مخاطب و نحوه بهبود تصمیم‌های نویسنده متناسب با نوع مخاطبش صحبت می‌کنیم. سعی می‌کنیم تا جایی که میشه با زبان ساده در این تصمیم گیری‌ها بهتون کمک کنیم.

چرا می‌نویسیم؟

امیدوارم با خوندن سختی‌های نویسندگی که در قسمت قبل گفتم از نوشتن ناامید نشده باشید. من هم قرار نیست در این قسمت بهتون دلیل بدم برای اینکه امیدوارتر بشید. بیشتر قصد دارم در مورد اهداف نویسندگی صحبت کنم.

با دونستن اینکه چرا می‌نویسید بهتر می‌تونید در مسیر پرپیج و خم نویسندگی جلوی منحرف شدن رو بگیرید و به سختی‌هاش غلبه کنید. مهمتر اینکه طوری می‌نویسید که مورد توجه خواننده قرار بگیره.

همه ما برای نویسدگی دلایل شخصی خودمون رو داریم:

  • می‌نوسیم تا احساس بهتری داشته باشیم
  • می‌نویسیم تا از شر افکار آزار دهنده راحت شیم
  • می‌نویسیم تا معروف یا پولدار شیم

اما برای خواننده ما این دلایل شخصی مهم نیست. می‌خونه تا:

  • سرگرم بشه
  • آگاه بشه

بهتره همیشه از خودمون بپرسیم چرا خواننده این متن رو می‌خونه تا اینکه بپرسیم چرا دارم این متن رو می‌نویسم. دلایل شخصی رو برای انگیزه دادن به خودمون برای ادامه نوشتن نگه داریم و بیشتر روی سرگرمی و آگاهی بخشی به خواننده متمرکز بشیم.

در فرآیند نوشتن در هر قسمت باید از خودمون بپرسیم:

  • این قسمت چه اطلاعات مفیدی به خواننده میده؟
  • آیا خواننده کسل نشده؟

درسته که بعضی از نوشته‌ها صرفا هدفش سرگرمی محض ( مثل جوک) یا آگاهی بخشیه (مقاله). ولی نوشته‌هایی معمولا با اقبال عموم جامعه روبرو میشه که بین این دو مورد توازن برقرار کرده باشه.

خواننده به صورت پیش فرض احساس می‌کنه کتاب‌های دانشگاهی خشک و طاقت فرساس و مطالب سرگرم کننده محض هم وقتش رو تلف می‌کنه. پس برای خواننده عجیب نیست دنبال شاهکارها بین این دو باشه.

فکر می‌کنم الان دیگه وقتش باشه بریم سراغ موضوعات فنی‌تر در آموزش نویسندگی. امیدوارم این مقاله، ساده‌ترین آموزش نویسندگی باشه که در عمرتون خوندید.

اجزای یک نوشته

از کلمه شروع می‌کنیم.

۱. کلمه:

وقتی چند حرف کنار هم قرار میگیرند و یه معنی خاصی رو منتقل می‌کنن، یه کلمه ساخته میشه. اگه اون کلمه رو داخل فرهنگ لغت سرچ کنید معنیش رو می‌بینید.

اینکه چه حرفایی به هم بچسبن چه معنایی میدن، یه قانون قراردادی پشتشه. مثلا اینکه شب چرا از ترکیب حروف «ش» و «ب» تشکیل شده و از ترکیب حروف«ف» و «ب» ساخته نشده، فقط قرارداده.

با خوندن کلمات تصویری در ذهن ما تداعی میشه که با سایر تصاویر متفاوته. مثلا با شنیدن کلمه “میز“ در ذهن همه ما تصویری از چهار پایه و یک صفحه که روی آن قرار گرفته تداعی میشه. و با شنیدن کلمه ”سیگار“ تصویری یا مفهمومی از یک جسم مخروطی که درونش با توتون پره و از یک طرف آتش میگیره و دود می کنه درذهن ما شکل می‌گیره. این دو کلمه با هم متفاوتن و حروفشون با هم فرق داره، چون تصویری که می‌سازن و موجودیتشون در دنیای واقعی با هم فرق داره.

تا اینجای کار کلمات به تنهایی فقط ذرات معنایی هستن که هیچ پیام خاصی رو به خواننده یا شنونده منتقل نمی‌کنن فقط یک بازتاب آوایی از چیزی هستن که در دنیای واقعی وجود داره.

۲. جمله

اگه بخواهیم پیامی در مورد سیگار به خواننده منتقل کنیم نیاز داریم که از کلمات دیگه کمک بگیریم. مثلا:

«سیگار کشید.»

در اینجا پیامی به خواننده منتقل کردیم: خواننده می‌دونه یه نفر سیگار کشید. حالا می‌تونیم پیاممون رو کامل‌تر کنیم و از قبل به سوال‌هایی که در ذهن خواننده پیش میاد پاسخ بدیم:

  • چه کسی سیگار کشید
  • چرا سیگار کشید
  • چه زمانی سیگار کشید
  • چرا سیگار کشید

«دیروز از روی ناراحتی سیگار کشیدم.»

۳. پاراگراف

گاهی اوقات برای آگاهی رسوندن بیشتر نیاز داریم که از چند جلمه کنار هم استفاده کنیم تا پیاممون رو به سرانجام برسونیم:

«دیروز از روی ناراحتی سیگار کشیدم. این اولین باری بود که سیگار می‌کشیدم. درست بعد از اینکه فهمیدم امتحان عربی رو افتادم. هیچ وقت نمی‌کردم که روزی من هم سیگار بکشم. آخه همه ما شنیدیم که سیگار کشیدن چه مضراتی داره و همینکه یک بار لب به این آشغال بزنید دیگه پاک معتاد می‌شی. ولی راستش در اون لحظه به هیچ کدوم از این‌ها فکر نمی‌کردم. دنبال آرامش لحظه‌ای بودم. فقط به دوروبرم نگاه کردم و دیدم پاکت سیگار پدرم روی میزه. کارش رو ساختم.»

هر پاراگراف باید یک محوریت موضوعی داشته باشه. محوریت پاراگراف بالا در مورد تجربه سیگار کشیدن کاراکتر بود که زیر شاخه‌هاش دیدگاه کاراکتر نسبت سیگار کشیدن، دلیل سیگار کشیدن و نحوه سیگار کشیدن بود.

پیش به سوی انشاء

حالا اگه بخواهیم می‌تونیم هر کدوم از این موارد فرعی که زیر محوریت تجربه سیگار کشیدن راجع بهش صحبت کردیم رو بیشتر بهش بپردازیم و از یه پاراگراف به چندتا پاراگراف برسیم و یه انشاء بنویسیم.

مثلا یه پاراگراف دیگه راجع به دیدگاه کاراکتر و ترسش از اینکه معتاد نشه بنویسیم یا اینکه راجع به آرامش پیدا کردن بعد سیگار کشیدن بنویسیم یا اصلا راجع به قضیه سیگار کشیدن پدر صحبت کنیم.

همونطور که قبل‌تر هم گفتم، هر پاراگراف جدیدی که شروع می‌کنید باید یه محوریت معنایی داشته باشه. من در پاراگراف بعدی می‌خوام روی قضیه سیگاری بودن پدر مانور بدم.

«پدرم ۳۰ سالی میشه که سیگار می کشه. صبح رو با سیگار شروع می‌کنه و شب رو با سیگار تموم می‌کنه. همیشه برام سوال بود که مگر پدر چقدر اعصابش از دست دنیا خورده که مجبوره انقدر آرامش لحظه‌ای داشته باشه. خودش دلیل سیگاری شدنش رو رفیق ناباب می دونست و به شدت معتقد بود که همه چیز از سیگار شروع میشه. افتخارش هم این بود که تا این قضیه رو فهمید دیگر سراغ چیز دیگری نرفت! رفیق ناباب من هم پدرم بود.»

حالا فکر کنید اگه همچین کاراکتری بفهمه بچش سیگاری شده قراره چه جهنمی راه بندازه. ولی اصلا از کجا قرار بفهمه؟ وقتی که خواننده با چنین ترسی روبرو شده که «خدا کنه باباش نفهمه حداقل» وقتشه راجع به نحوه با خبر شدن پدر بنویسیم.

«امروز که از مدرسه برگشتم دیدم بابام نرفته سر کار و داره شبکه مستند نگاه می‌کنه. داشت مستند میمون‌هارو نشون میداد. تا اومدم برم تو اتاق یهو گفت: «یعنی این میمون ها از تو شعورشون بیشتره.» دیدم کمربند رو از زیر مبل کشید بیرون و اومد سراغم. من همینطوری داشتم از این اتاق می‌رفتم به اون اتاق که یهو یه گوشه گیر افتادم و داد زدم: «بابا به خدا اشتباه کردم. به خدا اخرین باره.» گفت: «وقتی تو انقدر احمقی که متوجه نشدی وقتی یه سیگار تو پاکت مونده، بر میداری من می‌فهمم، مطمئنم باز هم اگه شرایطش پیش بیاد یکی یه کوفت دیگه بهت تعارف کنه، ندید قبول می‌کنی و همین آشه و همین کاسه!»

محوریت موضوعی این پاراگراف هم نحوه باخبر شدن پدر بود. الان خواننده فقط می‌خواد بدونه که آخرش این داستان به کجا می‌رسه. که خب خیلی هم نیاز نیست خلاق باشید. از چنین پدری با کمربند انتظار چیزی غیر از کتک نمیره!

هیچی دیگه خلاصه من 3 فصل کتک خوردم: یکی برای نمره پایین عربی، یکی برای سیگار کشیدنم و یکی هم» برای احمق بودنم. فکر کنم تا آخر عمرم هر بار بخوام یه نخ سیگار روشن کنم یاد این سه تا اشتباه فکر می‌افتم: یکی اینکه یه گندی زدم، دو اینکه سیگار کشیدم و سه اینکه چقدر احمق بودم که سیگار کشیدم.»

پاراگراف بالا هم محوریتش تاثیر تمامی این اتفاق ها روی شخصیته و وقتی این پاراگراف رو می‌خونیم احساس می‌کنیم که به یه جمع بندی رسیدیم و چیز دیگه‌ای برای گفتن این خاطره نمونده. اگه بخواهیم محوریت موضوعی هر کدوم از پاراگراف‌ها رو  از اول تا آخر بنویسیم اینطوری میشه:

۱- تجربه سیگار کشیدن کاراکتر
۲- سیگاری بودن پدر
۳- با خبر شدن پدر از سیگار کشیدن کاراکتر
۴- کتک و تاثیرپذیری کاراکتر

فرقی نداره که انشاء ما در مورد چه موضوعی باشه، هر موقع بخوایم در مورد موضوعی بنویسیم باید به شکل بالا محوریت موضوعی هر پاراگراف رو مشخص کنیم. یعنی قبل از اینکه نویسندگی رو شروع کنیم، باید بدونیم در مورد چی می‌خوایم بنویسیم و پاراگراف بندی‌هامون چه شکلیه.

حالا فکر کنید قرار نبود انشامون به صورت خاطره نویسی باشه و خواستیم در مورد سیگار یه انشاء ناداستان بنویسیم. در این صورت پاراگراف بندی انشاء/مقالمون این شکلی می تونست باشه:

۱- سیگار کشیدن برای جوونا یه امر عادی شده که این خطرناکه
۲- سیگار در فعالیت جنسی و تولید مثل اختلال ایجاد می‌کنه
۳- سیگار ایجاد وابستگی می‌کنه
۴- سیگار سلامت قلب و ریه رو به خطر می ندازه
۵- باید قیمت سیگار بیشتر بشه و مالیات سنگین تری روش اعمال بشه

الان ما می‌دونیم که در مقاله بالا راجع به چیا قراره صحبت کنیم و فقط کافیه در هر پاراگراف موضوع رو بازتر کنیم و با جزئیات بیشتری به محوریت موضوعی مورد بحث بپردازیم. یه نکته که بهتون در مورد پاراگراف بندی نوشتتون کمک می‌کنه ساختار محتوایی هستش:

۱- مقدمه

پاراگراف اول باید نشون بده که شما می‌خواین در مورد چی صحبت کنید و به صورت خلاصه در مورد موارد مورد بحث در مورد پاراگراف‌های بعدی اطلاعات بدین.

در مثال بالا اینکه جوونا اخیرا زیاد به سیگار می‌کشن می‌تونه نقطه شروع خوبی باشه برای اینکه بگیم مضرات سیگار چیه و راه حلمون چیه. حالا می‌تونیم در مورد فضای حیاط دانشگاه‌ها بنویسیم یا ته سیگارهایی که در بام های تهران روی زمین ریخته شده. بعد به این اشاره کنید که باید فکری برای این موضوع بشه و دلایلتون رو برای مضر بودن سیگار به صورت تیتروار بیارید. در آخر هم بگید که راه حلی برای این داستان دارید.

همیشه اولین پاراگراف مقاله شما باید یه نگاه کلی به اونچه که قراره خواننده در مقاله بخونه باشه. به کلیت اشاره می‌کنید و زیر شاخه هاش رو می‌نویسید و در بدنه مقاله به صورت دقیق‌تر به زیر شاخه‌ها می‌پردازید.

۲- بدنه

بعد از پاراگراف مقدمه به صورت تخصصی و جزئی‌تر سعی می‌کنید خواننده رو نسبت به موضوعی که در ذهن دارید قانع کنید. دلایلتون رو یکی یکی میارید. شاید نیاز باشه از آمار، مثال یا نظر دیگران استفاده کنید.

تمامی اطلاعاتی که برای حمایت ایدتون نیاز دارید در پاراگراف‌های بدنه قرار می‌گیره.

در مثال بالا من در پاراگراف‌های دوم تا چهارم به مضرات سیگار اشاره کردم. این سه پاراگراف، پاراگراف‌های بدنه مقاله/انشاء من محسوب میشه.

۲- سیگار در فعالیت جنسی و تولید مثل اختلال ایجاد می‌کنه
۳- سیگار ایجاد وابستگی می‌کنه
۴- سیگار سلامت قلب و ریه رو به خطر میندازه

حواستون باشه که پاراگراف های بدنه همگی باید به هم مرتبط باشن و زیر چتر پیام اصلی مقاله باشن. مثلا اگه یه پاراگراف در بدنه بیاریم و در مورد این بنویسیم که سیگار باعث میشه جوونا احساس کنن بزرگ شدن، این پاراگراف ربطی به مضرات سیگار نداره و در مورد دلیل سیگار کشیدنه که ربطی به پیام مقاله ما نداره. پس این پاراگراف وحدانیت معنایی مقاله مارو به هم میریزه و حواس خواننده رو پرت می‌کنه.

۳- پایان بندی

پایان بندی همون نتیچه گیری که دوست دارین خوانندتون بعد از خوندن مقاله بهش برسه و شامل پیام مقالتون میشه. باید در این پاراگراف مشخص بشه که چرا این مقاله رو نوشتید و می‌خواستید چه پیشنهادی بدین.

معمولا نویسنده ها قبل از شروع به نویسندگی برای راحت‌تر شدن کار ابتدا به پایان‌بندی و پیام فکر می‌کنن و بعد به قسمت‌های مختلف دیگه می‌رسن و سایر قسمت هارو حول پیام اصلی شکل میدن. مثلا من در مثال بالا ابتدا به پایان بندی که شامل پیام نوشته بود فکر کردم:

- باید قیمت سیگار بیشتر بشه و مالیات سنگین تری روش اعمال بشه

بعدش به این فکر کردم برای اینکه خواننده رو نسبت به این موضوع متقاعد کنم باید در مورد چیا بنویسم. با تکنیک ساده از انتها به ابتدا رسیدن، مسیر فکر کردن و نویسندگی برام هموارتر شد.

انشاء نویسی کلید شروع نویسندگی

روی این مقاله کلیک کردید که نویسندگی زمان و داستان یا مقالات طولانی یادبگیرین ولی تا اینجا در مورد انشاء و خاطره نویسی خوندید. شما برای اینکه نویسندگی رو شروع کنید و یه نویسنده حرفه‌ای بشید ابتدا باید در مقیاس کوچک‌تر نویسندگی رو شروع کنید. وقتی که در نمونه‌های کوچکتر حرفه‌ای شدید بعد برید سراغ قدم‌های بعدی و قله های بلندتری رو فتح کنید.

شما هیچ وقت از یه بچه که داره صحبت کردن رو یاد میگیره، انتظار ندارین براتون سخنرانی کنه. اول باید کلمه‌ها رو یاد بگیره، بعد یاد بگیره جمله بگه و منظورش رو برسونه و در انتها یه ارائه یا سخنرانی داشته باشه. برای نویسندگی هم همینطوره.

شما ابتدا باید یاد بگیرین با کلمات مناسب در جمله منظورتون رو برسونید، بعد با جمله ها پاراگراف رو تشکیل بدید و بعد با پاراگراف‌ها انشاء و مقاله بنویسید. در غیر این صورت شاید بتونید صفحه‌ها متن بنویسید ولی میشید مثل یه نوازنده آماتور که با اینکه بلده ساز بزنه ولی صداهای قشنگی از سازش به گوش نمی‌رسه.

۱. خاطره نویسی برای داستان نویس‌ها

“تابستان خود را چگونه گذراندید“

همه ما با این موضوع انشاء آشناییم. حداقل یک بار در مدرسه دربارش نوشتیم؛ با این تفاوت که کسی به ما نگفت چطور باید بنویسیم و یا یه انشاء خوب چطوریه. فقط یه نمره گرفتیم و از شرش خلاص شدیم.

همیشه خودمون باید به این فکر می‌کردیم که چه انشایی خوبه!

اما الان که می‌دونید انشاء باید چطوری باشه، دوباره به اتفاق‌هایی که در زندگیتون افتاده فکر کنید. اتفاق‌هایی که باعث شد دیدگاه جدیدی نسبت به زندگی پیدا کنید. تجربه‌های غم انگیز، موفقیت‌ها، شکست‌ها و ... همگی قابلیت تبدیل شدن به یک انشاء خوب رو دارن.

انشاء «یک بار دیگر به سوی دریاچه» نوشته E.B White، تجربه نویسنده از دیدار دوباره یک دریاچه که در کودکیش به اونجا می‌رفته رو روایت می‌کنه. اونچه نویسنده امروز از دریاچه می‌بینه ( آشغال‌های اطراف دریاچه) در تضاد با کودکیش قرار می‌گیره ( سر زندگی دریاچه). نویسنده با فلش بک‌های متوالی به گذشته و توصیف‌های هنرمندانه نشون میده که چرا بهتره بعضی از اتفاق‌های خوب خاطره بمونن و سعی در تکرارشون نداشت.

وقتی ایده‌ای برای نوشتن ندارید فقط کافیه به زندگی خودتون فکر کنید، خاطراتتون رو مرور کنید. قطعا الماس‌هایی در این خاطرات هستن که ارزش بازگو کردن دارن. اتفاق‌هایی که برای خواننده می‌تونه جالب باشه.

در مرور گذشته به تجربه‌هایی می‌رسید که شاید حرف مشترک سایر انسان‌ها باشه ولی هنوز کسی به این حقیقت فکر نکرده. شما برای انشاء نویسی باید اولین نفری باشید که پرده از احساسات مشترک برمی‌دارید.

کمتر کسی علاقه به خوندن اینکه شما تابستونتون رو چطوری گذروندین داره، شاید برای دوستتون جذاب باشه ولی برای عموم خواننده‌ها نه. تنها وقتی این تجربه شما جذاب و خواندنی میشه که به یه الماس یا حقیقتی در پس این اتفاق‌ها پی‌برده باشید. شاید برای شما که ابتدای راه هستید پیدا کردن الماس سخت باشه ولی اگه از همین ابتدا تمرینش نکنید و برای خواننده‌ها ننویسید، مطمئن باشید در آینده هم این کار براتون سخت خواهد بود.

اگه هم واقعا تجربه خاصی در زندگی ندارید، ولی باز هم قصد دارید نویسنده بشید، وقتشه از خودتون بپرسید: «وقتی حرفی برای گفتن ندارم اصلا چرا باید نویسنده بشم!» در قسمت استعداد نویسندگی بیشتر در این مورد صحبت می‌کنیم.

۲. مقاله نویسی برای ناداستان نویس‌ها

اگه قصد دارید یه ژورنالیست یا مقاله نویس حرفه‌ای باشید و علاقه‌ای به داستان نویسی و تخیل ندارید، حتما نظر یا دیدگاهی خاصی در ارتباط با پدیده های اطرافتون دارید که می‌خواهید با مخاطب به اشتراک بذارید.

چه در نشریات عمومی بنویسید یا تخصصی، دیدگاه یا پیام شما و نحوه استدلالش تموم چیزیه که خواننده دنبالشه.

در اولین مرحله برای نوشتن مقاله باید در مورد پدیده‌هایی که در اطرفتون می‌بینید دیدگاه یا نظری داشته باشید. به عنوان مثال خبری می‌خونید که تعداد نوجوانان سیگاری داره روز به روز بیشتر میشه. راه حلی که به نظرتون می‌رسه اینه که می‌بینید در کشورهای دیگه قیمت سیگار بیشتره و همین باعث میشه که جوونا کمتر علاقه به خرید سیگار داشته باشن. پس فکر می‌کنید که اگه در ایران هم قیمت سیگار زیاد بشه، احتمالا جوونای کمتری تصمیم میگیرن پول تو جیبیشون رو خرج سیگار کنن.

بعد از اینکه دیدگاه شما در مورد پدیده‌ای در اطرافتون شکل گرفت، وقتشه که این دیدگاه رو به کمک دلایل بیشتر اثبات کنید.

همیشه فکر کنید خواننده اومده تا باهاتون مخالفت کنه و شما باید هرچی استدلال دارید رو به کار ببرید تا بهش ثابت کنید که درست میگید.

در این مرحله به تحقیق و جستجو در زمینه مورد بحث نیاز دارید، در اینترنت سرچ کنید و ببینید کشورهای دیگه که چنین کاری کردن چقدر با تاثیر مثبت کاهش تعداد نوجوونان سیگاری روبرو شدن. یا اینکه به ضررهای جبران ناپذیری که سیگار به نوجوانان در سن پایین می‌زنه بپردازید تا خواننده را قانع کنید که برای این موضوع باید فکری بشه و در این مورد بهترین راهکار افزایش قیمت سیگاره.

شاید نیاز باشه برای حمایت و استدلال دیدگاه خودتون با چند صاحب نظر در این زمینه مصاحبه کنید یا از اونا نقل قول کنید.

در مقاله نویسی هدف اصلی متن باید روشن‌گری و اطلاع‌رسانی به خواننده باشه،‌ پس حواستون به وجهه سرگرمی متن باشه که در استفاده از آرایه‌های ادبی و تخیل زیاده روی نکنید. کفه تزازو باید بیشتر روی جنبه اطلاع رسانی سنگینی کنه تا سرگرمی.

در مقالات، خواننده‌ها بیشتر تمایل دارن که از یه موضع بی‌طرف به جوانب یک موضوع پرداخته بشه، پس از خاطرات شخصی برای اثبات نظریاتتون استفاده نکنید. صدای خودتان رو در متن داشته باشید ( در توصیف‌ها یا فضاسازی‌ها) ولی هیچ استدلالی رو شخصی نکنید.

اصول نویسندگی

اگه بخوایم به صورت تکنیکی در مورد اصول نویسندگی صحبت کنیم فقط باید به رعایت قوانین دستوری و معنادار بودن نوشته اکتفا کنیم. یعنی همینکه جمله‌ای بنویسیم که از لحاظ دستور زبان درست باشه و پیامی به خواننده منتقل کنه، اصول نویسندگی رعایت شده. اما اگه بخواهیم از این تعریف فراتر بریم، می‌تونیم به سایر اصولی که نوشته رو تحت تاثیر قرار میده و در کیفیت نویسندگی تاثیرگذاره بپردازیم:

۱. صداقت در نویسندگی

نویسنده در قبال تاثیری که نوشتش در جامعه میذاره مسئوله و نباید در جامعه دروغ پراکنی کنه. موضوع صداقت شاید برای سایر هنرهایی که با زبان سر و کار ندارن خیلی موضوعیت نداشته باشه ( مثل نقاشی، موسیقی و …) اما وقتی از کلام و سخن استفاده می‌کنیم و پیامی رو به خواننده منتقل می‌کنیم، قبل از هرچیز باید مطمئن بشیم که این پیام حقیقت داره.

همه انسان ها به این قضیه اعتقاد دارن که صداقت و حقیقت راه درسته ولی گاها نویسنده های تازه کار سهوا در دام توهم و خیال و گرفتار میشن. البته در این مورد خیلی جای نگرانی نیست؛ چون اکثر نوشته‌هایی که از روی صداقت نوشته نشدن با گذر زمان در چشم مردم دروغشون بر ملا می‌شه و مخاطبینشون رو از دست میدن. با این حال، نیازه که قبل از اینکه در مورد موضوعی بنویسیم:

  • پیام یا دیدگاه نوشته خود را راستی آزمایی کنید
  • در موردش تحقیق کنید
  • با انسان‌های متخصص در آن زمینه صحبت کنید

تنها وقتی شروع به نوشتن کنید که از درست بودن پیام نوشته مطمئن شدید.

۲. مخاطب

احتمالا از نویسنده‌های مختلف شنیدیم که گفتن:

  • برای یه قشر خاص می‌نویسیم.
  • برای دل خودمون می‌نویسیم.
  • چیزی که مخاطب در مورد نوشته ما فکر می‌کنه برامون مهم نیست.

اگه برای دلایل شخصی می‌نویسید، برای اینکه افکار آزار دهنده از ذهنتون خارج بشه یا هر دلیل شخصی دیگه، اشکالی متوجه شما نیست و اصلا می‌تونید از زبان ابداعی خودتون برای نوشتن استفاده کنید! اما اگه دنبال انتقال پیامی به خواننده هستید، باید مخاطب رو در مرکز تمامی تصمیم‌های نویسندگی خود قرار بدین. در آخر خواننده میمونه و متنی که باید چراغ راهش باشه و هیچ کس دیگه‌ای به جز متن نیستش که در این مسیر بهش کمک کنه.

تمامی تصمیم های نویسندگی، اینکه از کجا شروع کنم، چطور پایان بندی کنم، از چه کلماتی استفاده کنم، چه زاویه دیدی انتخاب کنم، طول جملات چقدر باشه، لحن نوشته چطور باشه و ... بستگی به نوع مخاطب شما داره. به همین یک مثال ساده بسنده کنم که اگه برای کودکان می‌نویسید باید:

  • با دایره لغاتی که کودکان در سن مورد نظر می‌دونن آشنا باشید و از اون دایره واژگان فراتر نرید
  • جملات کوتاه بنویسید
  • از توصیفات و صور خیال پیچیده پرهیز کنید
  • لحن دوستانه و محاوره انتخاب کنید
  • از زاویه دید اول شخص یا دانای کل استفاده کنید

حتی این که نوشته کجا منتشر می‌شه هم مهمه.

فکر کنید قراره در مورد اختلاف طبقاتی بنویسید. اگه مقاله شما در قسمت وبلاگ یک وبسایت منتشر بشه، به دلیل عام بودن خواننده‌ها، باید با ساختار قابل فهم‌تر برای اکثریت نوشته بشه و اگه در ژورنال علوم اجتماعی نوشته میشه، باید با کلمات تخصصی‌تر و فرمت نوشته آکادمیک باشه.

۳. پیام

سوالی که خیلی از خواننده‌ها بعد از خوندن نوشته شما از خودشون می‌پرسن اینه که:

« خب که چی؟ »

اگه خواننده جوابی برای این سوال در متن شما پیدا نکنه یعنی یا نوشته شما پیامی نداشته یا اینکه نتونستین پیام خودتون رو به خواننده برسونید.

خواننده این سوال رو در بعضی از نوشته‌ها که فقط برای سرگرمی نوشته شدن، مثل جوک و قسمت‌های کمدی محض از خودش نمی پرسه. چون هدف نوشته تنها سرگرم شدن یا خندیدین خواننده بوده. اما در نوشته‌هایی که فقط با هدف سرگرم کردن خواننده نوشته نشدن، حتما باید پیامی آگاهی بخش در نوشته وجود داشته باشه در غیر اینصورت خواننده احساس می‌کنه که متن ارزش خوندن نداشته.

فرض کنید شما فقط قصد توصیف احساس عاشقانه خودتون و رفتن معشوقتون رو دارید. در اینصورت فقط احساسی رو در خواننده روشن کردید و پیامی خاصی رو منتقل نکردید. در این صورت برای اینکه خواننده رو از پرسیدن «خب که چی؟» منصرف کنید باید بیشتر به سمت شاعرانه شدن نوشتتون و استفاده از صور خیال حرکت کنید. این خیال انگیزتر شدن نوشته و حرکت به سمت زبان شاعرانه، لذتی به خواننده میده که دیگه دنبال پیام نوشته شما نباشه.

ولی در سایر انواع نوشته‌ها به جز نوشته‌های سرگرم کننده و شاعرانه، خواننده در نوشته شما به دنبال اطلاعات و رسیدن به پیام می‌گرده. در بعضی از نوشته‌ها مثل انواع داستانی، این انتقال پیام با سرگرمی و برانگیختن تخیل خواننده همراهه ولی در سایر نوشته‌ها مثل مقالات، ارزش اطلاع رسانی نسبت به سرگرمی و تخیل بیشتره.

اگه قصد نوشتن جوک یا نوشته شاعرانه ندارید، قبل از نوشتن به این فکر کنید که انتظار دارید خواننده بعد از خوندن نوشته شما متوجه چه موضوعی بشه. جواب این سوال رو به عنوان یک جمله خبری بنویسید. بعد به این فکر کنید که می‌خواهید در قالب داستان این پیام رو برسونید یا ناداستان.

۵. نوع نوشته

به طور کلی دو نوع نوشته داریم: داستان یا ناداستان.

داستان: نوشته ای که از تخیل نویسنده جاری میشه و با ذهن تخیل پذیر خواننده، معنا به واقعیت می پیونده. مثال: رمان، نمایشنامه، داستان کوتاه، شعر.

ناداستان: نوشته ای که از واقعیات و انسان‌های واقعی جاری میشه و توسط نویسنده بازگو میشه. مثال: کاتالوگ، کتاب‌های مرجع، روزنامه و بیوگرافی، مقالات.

اگه قصد دارین پیامی که در ذهن دارید رو در قالب داستان بنویسید باید از تخیل خودتون کمک بگیرید و با ساخت یک دنیای خیالی و کاراکترهای خیالی پیام خودتون رو از پس اتفاق‌ها و واکنش‌های کاراکترها به خواننده برسونید.

اگه انتخاب شما ناداستانه، باید روی جمع آوری اطلاعات و انعکاس وقایع به قابل فهم‌ترین شکل برای مخاطبتون متمرکز بشید.

قبل تر در قسمت پاراگراف نویسی دو نوع انشاء با هم نوشتیم. در مثال اول به صورت خاطره وار در مورد موضوع سیگار کشیدن کاراکتر نوشتیم و جوری که از پدرش کتک خورد و در مثال دوم  به صورت ناداستان در مورد زیاد شدن آمار جوون های سیگاری و الزام افزایش قیمت سیگار برای جلوگیری از خرید نوجوونا.

مقاله‌ای که دارید می‌خونید، در قالب ناداستان طبقه بندی میشه. چون داره موضوعی رو به صورت مستقیم به شما آموزش میده و موضوعاتی که در موردش صحبت می‌کنه، از تخیل نویسنده نیومده.

۴. طرح

بعد از مشخص شدن پیام نوشته و انتخاب نوع نوشته، باید طرح نوشته خودتون رو بریزید. منظور از طرح نوشته به زبان ساده اینه که اول چی بگم و بعد چی بگم و ... .

اولین نکته‌ای که قبل طرح ریزی نوشته باید توجه کنید، جواب به این سواله: برای اینکه خواننده پیام نوشته رو متوجه بشه، اول باید در مورد چی بهش اطلاع بدم؟

چیزی که در طرح نوشته اهمیت داره، رابطه اتفاق‌ها یا اطلاعاته.

۱. رابطه علت و معلولی: یعنی یه اتفاق ( علت) به یه اتفاق دیگه ( معلول) منجر میشه. مثلا  پدر یادش میره زیر غذارو خاموش کنه، خونه آتیش می‌گیره، آتش نشانی میاد، پدر نجات پیدا می‌کنه ولی سایر اعضای خونواده رو از دست میده. با این اتفاق نمی‌تونه کنار بیاد، به بیمارستان روانی منتقل میشه و در بیمارستان با فردی آشنا میشه و ادامه ماجرا. مثال ناداستانیش هم میشه تاثیر مخرب سیگار بر بدن انسان.

۲. رابطه زمانی: نوشته روایت‌گر اتفاقات در بازه زمانی خاصی هستش. مثلا در مورد اتفاق‌های چند ساعت آخر مرگ صادق هدایت بنویسیم.

۳. رابطه استدلالی: اطلاعات در حمایت از یک استدلال کنار هم قرار می‌گیرن. مثلا اینکه چرا نباید هنگام بارش برف به کوهنوردی بریم.

۴. رابطه شمارشی: بخش‌ها و یا اجزای یک موضوع رو یک به یک توضیح بدیم. مثلا 5 نکته که باید قبل از کوهنوردی بدونیم.

۵. مقایسه‌ای ( تضاد و تشابه): وقتی دو مورد رو با هم مقایسه کنیم. می‌تونیم هم در مورد شباهت‌ها بنویسیم و هم در مورد تفاوت‌ها. مثل تفاوت رانندگی در شب و روز.

در نوشته‌های داستانی معمولا با طرح‌های علت و معلولی (پیرنگ) و زمانی سرو کار داریم. اما نوشته‌های ناداستانی مادامی که بازتاب واقعیات باشن محدودیتی در انتخاب طرح ندارن.

۵. زاویه دید

نوشته شما از نقطه نظر چه فردی روایت میشه؟ راوی خودش رو من خطاب می‌کنه، یا ما، یا مثل یه دوربین فقط روایتگر اتفاق‌هاست؟

زاویه دید در نویسنگی داستان

انتخاب زاویه دید چه در داستان باشه یا ناداستان مهمه چون مشخص می‌کنه خواننده از چه نقطه دیدی به قضیه قراره نگاه کنه. مثلا در داستان این مهمه که کسی که داره داستان رو روایت می کنه خودش نقشش در داستان چیه. خودش یکی از کاراکترهاست یا یک کاراکتره که داریم از دور نگاش می‌کنیم.

قصه‌هایی که زمان بچگی گوش می‌دادیم رو یادتون میاد چجوری شروع میشد؟

«یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود هیچکی نبود به جز یه آقا پسره که …»

وقتی به این داستان گوش می‌دادیم احساس می‌کردیم فردی داستان رو روایت می‌کنه که همه چی رو می‌بینه و حتی می‌دونه کاراکتر پیش خودش چه فکری می‌کنه ( دانای کل). مثل یه دوربین باهاش جلو میریم، صحنه‌ها رو می‌بینیم و اتفاق‌ها جلوی چشمامون رقم می‌خوره.

هر زاویه دیدی محدودیت‌ها و فرصت‌های خودش رو داره و قبل از اینکه نوشتن داستان رو شروع کنیم باید با توجه به این محدودیت‌ها و فرصت‌ها انتخاب کنیم چه زاویه دیدی برای داستان ما مناسب‌تره.

زاویه دید در نویسندگی مقالات آکادمیک

فکر کنید نویسنده یه مقاله آکادمیک بگه:

«من فکر می‌کنم آب در ۱۰۰ درجه جوش می‌آید.»

فکر نمی‌کنید مخطاب با خوندن این جمله احساس می‌کنه که این موضوع نظر شخصیه نویسندس و یک نظریه معتبر نیست؟

در متون آکادمیک و مقاله نویسی معمولا پیشنهاد میشه که از زاویه دید «ما» یا «من» استفاده نکنیم. چون پیش فرض بر اینه که در این متن‌ها نویسنده فقط گزارشگره اتفاق‌هاست و نظر شخصیش تاثیری روی اطلاعات مقاله نداره.

در نویسندگی مقاله یا انشاء اکادمیک باید تا جایی که میشه نویسنده خودش رو از متن جدا کنه، به وقایع به صورت عینی نگاه کنه و نظر شخصیش رو دخالت نده.

۶. زبان

این ۲ مثلا رو با هم مقایسه کنید:

«صدای بوق ماشینا خیلی میره تو مخم.»

«صدای بوق ماشین‌ها حسابی کلافه‌ام می‌کند.»

در جمله اول به نظر نویسنده خیلی خودمونی داره به این مساله اشاره میکنه و زبانش محاورس ( شکسته). ولی در نوشته دوم زبان نوشته رسمی انتخاب شده.

قبل از شروع نویسندگی داستان یا ناداستان باید مشخص کنیم با چه زبانی بنویسیم. اگه یه راننده داش مشتی پشت فرمونه، باید زبان محاوره و کوچه بازاری‌تر رو انتخاب کنیم ( نوشته اول) و اگه یه دکتر در ترافیکه، شاید زبان رسمی‌تر ( برای خواننده باورپذیرتر باشه.) در کنار انتخاب زبان نوشته باید به لحن هم توجه کنیم.

لحن

منظور از لحن اینه که با چه میزان صمیمیت و احترامی با خواننده صحبت کنیم. فکر کنید می‌خواهید برای رئیستون نامه اداری بنویسید. در اینصورت باید با لحن رسمه بنویسید. ولی اگه همان نامه رو برای دوستتان بفرستید لحن دوستانه تری انتخاب می کنید.

وقتی رئیس دوستتون باشه: قول میدم دیگه تکرار نشه. این دفعه آخره.

وقتی رئیست غریبه باشه: اینجانب تعهد میدم که اتفاق پیش آمده تکرار نشود.

شما این اشتباه را نکنید

چند وقت پیش یه نویسنده تازه کار برام داستانی فرستاده بود که دیالوگ کاراکترش با همسرش اینطوری بود:

«آخر چطور می‌شود این موقع شب به بیرون برویم؟‌»

در دنیای واقعی کی با این زبان کتابی یا رسمی صحبت می‌کنه؟

لحن و زبانی که شخصیت در داستان صحبت می‌ٰکنه نشون دهنده میزان سواد و جایگاه اجتماعیش هم هست. پس بهتره از این ظرفیت برای تصویرسازی بهتر شخصیت در ذهن خواننده استفاده کنید.

لحن و زبان در مقالات آکادمیک و ناداستان

برای نویسندگی مقالات آکادمیک کارتون راحته. بیشتر ژورنال‌‌ها به صورت مستقیم بهتون میگن با چه لحن و زبانی بنویسید که معمولا هم رسمی و معیار هستش.

در مورد ناداستان هم باید با توجه به نوع مخاطب و محل اننشار لحن و زبان رو انتخاب کنید.

۷. متن

حدود ۵ هزار کلمه نوشتیم تازه رسیدیم به اینکه دست به قلم بشیم و نویسندگی رو شروع کنیم. البته حتما نیازی نیستش که قبل از اینکه بنویسید تکلیک تمام مراحل بالا رو روشن کنید.

بعضی از نویسنده‌ها ترجیح میدن که همه چی آماده باشه و بعد برن سراغ نوشتن و بعضی دیگه از همون ابتدا شروع می‌کنن به نوشتن و در مسیر درباره بعضی از این اصول تصمیم می‌گیرن. ولی وقتی تصمیم گرفتن دوباره برمی‌گردن و اصلاح می‌کنن. پس فرقی نمی کنه جزء کدوم دسته باشید. مهم اینه که اصول بالا در نوشته شما بهش فکر شده باشه.

متن باید طوری نوشته شده باشه که قابل فهم باشه. غلط املایی نداشته باشه، اصول پاراگراف و جمله‌بندی رعایت شده باشه و در یک کلمه خوانا باشه.

حالا چطوری می‌تونید متن خوانایی بنویسید؟

۲ تا روش برای خوانا نوشتن وجود داره:

۱- تا می‌تونید مطالعه کنید

قتی زیاد مطالعه می‌کنید به صورت ناخودآگاه ذهنتان به ساختارهای خوانا عادت می‌کنه و به همون شکل کلمات رو به رشته تحریر درمیارین.

سعی کنید آثار مختلف رو در ساختارهای مختلف بخونید، از روزنامه گرفته تا داستان. البته به جز بیشتر متن‌ها و کپشن‌های شبکه اجتماعی!

بیشتر متن‌های شبکه اجتماعی در عجله نوشته شدن و نویسنده روش وقت زیادی نذاشته. بیشتر نویسنده‌ها در شبکه‌های اجتماعی نه اصول شکسته‌نویسی رو بلدن و نه توجه خاصی به لحن می‌کنن.

فقط شانس بیاریم نقل قول از فرد بزرگی باشه، در غیر اینصورت موقع خوندنش به سکته می‌افتید!

باید بشه متن رو راحت با چشم خوند تا خواننده مجبور نشه وسط جمله‌ها صبر کنه یا دوباره از اول بخونه تا متوجه بشه چی به چی بود.

۲- قواعد دستور زبان رو یاد بگیرید

خیلی از نویسنده‌ها فکر می‌کنن درست نوشتن وظیفشون نیست، باید تا می‌تونن ناخوانا بنویسن و بعد همه بار اصلاح رو بندازن رو دوش ویراستار. بله میشه این کارو کرد. اصلا میشه کل نوشتتون رو بدین یه نفر دیگه بنویسید ولی میشید نویسنده‌ای که نوشتن بلد نیست. دوست دارید اینطوری در انتشاراتی‌ها و در محافل ادبی بشناسنتون؟

همیشه کتاب‌های آموزش درست نویسی و دستور زبان فارسی می‌تونه روش یادگیری درست نوشتن باشه. کتاب‌های زیادی در این زمینه وجود داره که می‌تونید بهشون رجوع کنید.

کتاب‌های پیشنهادی برای درست نویسی:

  • مبانی درست نویسی زبان فارسی معیار نوشته ناصر نیکوبخت
  • نکته‌های ویرایش نوشته علی صلح جو | اصول شکسته نویسی از همین نویسنده
  • آموزش ویراستاری و درست نویسی نوشته دکتر حسن ذوالفقاری

فراموش نکنید که بعد از خوندن کتاب، به صورت عملی این موارد رو در نوشته‌های قبلیتون پیاده و بازنویسی کنید. فقط با تمرینه که این قواعد در ذهنتون می‌مونه و به صورت پیش فرض در نوشته‌هاتون رعایتش می‌کنید.

سن شروع نویسندگی

نویسنده شدن سن خاصی نداره. از زمانی که شروع به خوندن و نوشتن می‌کنید و جمله می‌سازید، می‌تونید نویسندگی هم شروع کنید. البته در سن پایین‌تر روش‌های یادگیری فرق می‌کنه و باید بیشتر به صورت بازی و سرگرمی باشه و معمولا مربی در فرآیند یادگیری کنار کودک باشه.

ولی هیچ محدودیتی برای شروع نویسندگی در سن‌های بالاتر هم وجود نداره. فقط شاید به خاطر سخت‌تر شدن یادگیری مجبور باشید وقت بیشتری برای یادگیری بذارید.

اگه هنوز نویسندگی رو شروع نکردید، دیر نشده. فرصت زندگی محدوده، زودتر نویسندگی رو شروع کنید.

از کجا بفهمم استعداد نویسندگی دارم؟

با اینکه معمولا دوست ندارم جواب سوال رو با سوال بدم ولی اگه کسی از من این سوال رو بپرسه، با چندتا سوال جوابش رو میدم. اگه تونست به سوال‌ها جواب بده یعنی باید نویسندگی رو شروع کنه.

  • دیدگاهی یا پیامی برای گفتن داری؟
  • به نوشتن علاقه داری؟
  • علاقه به خلق داری؟

اگه جواب سوالای بالا مثبت باشه یعنی مسیر نویسندگی رو راحت تر از کسایی که این توانایی هارو ندارن جلو میرید. اگه جوابتون منفی باشه هم تمرین‌هایی هستش که باعث بشه این تونایی هارو به دست بیارید.

صرف داشتن استعداد نویسندگی باعث موفقیت نمیشه. لازمه نویسندگی عرق ریختن پشت ماشین تایپه. تمرین و پشتکار تنها عامل موفقیته، مثل هزاران هزار کار دیگه.

آموزش نویسندگی

فکر می کنم همه ما با ضرب المثل خشت اول چون نهد معمار کج آشناییم و قبولش داریم. اگه شما یاد بگیرین از اساس چطور به قضیه نویسندگی فکر کنید به راحتی می‌تونید تو مسیر نویسندگی قرار بگیرید و با آموزش و تمرین به هدفی که دارین برسید.

معمولا برای خیلیا این سوال پیش میاد که «مگه نویسنده‌های بزرگی که ما می‌شناسیم این مبانی رو رفتن کلاس یاد گرفتن؟». معلومه که نه. بسیاری از نویسنده‌ها این مبانی رو به صورت تجربی و با آزمون خطاهای زیاد یاد گرفتن و به خاطر شرایط زندگی و محیطی، در مسیر درست قرار گرفتن.

شاید خیلی از نویسنده‌هایی که ما امروز اسمی ازشون نمی‌شنویم هم بودن که مثل نویسنده‌های مشهور به صورت تجربی نوشتن ولی خب چون آزمون خطا همیشه جای ریسکش بالاس نتونستن آثار ماندگاری از خودشون به جا بذارن.

پس اگه بتونیم ابزارهایی که اونا استفاده کردن رو یاد بگیریم و نحوه فکر کردن مثل یه نویسنده رو یاد بگیریم می‌تونیم مثل اونا یا شاید سریع تر از اونا در مسیر درست قرار بگیریم.

کتاب نویسندگی

اگه شرایط لازم برای شرکت در کلاس‌های نویسندگی رو ندارید، کتاب‌های نویسندگی بهترین انتخاب شما هستن. کتاب‌های زیادی در بازار وجود داره که با توجه به علاقه شما به سبک نویسندگی مورد نظر می‌تونن مفید باشن.

لیستی از کتاب‌های آموزش نویسندگی که می‌تونه بهتون کمک کنه:

  • نوشتن با تنفس آغاز می‌شود/ لرن هرینگ/ترجمه حمید هاشمی/نشر بیدگل
  • حرفه داستان نویسی / فرانک ای دیکسون / ترجمه کاوه فولادی نسب
  • راهنمای داستان نویسی / جمال میرصادقی
  • هنر داستان نویسی / دیوید لاج / رضا رضایی

کدوم تمرین نویسندگی مناسب‌تره؟

موارد تئوری آموزش داستان نویسی تا وقتی که با تمارین نویسندگی همراه نشن، مثل درس‌های دوره دانشگاه و مدرسه زود از ذهن فرار می‌کنن.

مهمترین کارکرد تمرین نویسندگی اینه که شمارو به چالش می‌کشه. بسیاری از نویسنده‌های تازه کار معمولا چیزی رو می‌نویسن که راحت‌ترن.

وقتی به آثار نویسنده‌های تازه کار نگاه می‌کنی، بیشتر دلنوشته‌های تکراری به چشم می‌خوره. این نوشته‌ها معمولا هدف خاصی ندارن و چالشی ندارن که نویسنده با غلبه بهش بهتر بشه.

تمرین‌های نویسندگی رو انتخاب کنید که چالش داشته باشن. باید در نگاه اول احساس کنید که از پسش برنمیاین. بعد از تئوری‌هایی که بلدین استفاده کنید تا ذهن شمارو از بن بست خارج کنه.

در پیچ اینستاگرام نویسندگی خلاق و صفحه موضوع داستان نویسی، تمرین‌های نویسندگی داستان رو می‌تونید دنبال کنید.

چه سایت آموزش نویسندگی کمک می‌کنه؟

همیشه میگن چیزی رو خلق کن که خودت مخاطبش باشی. همیشه دوست داشتم ساعت‌ها در یه وبسایتی وقت بگذرونم که به صورت فنی به آموزش نویسندگی می‌پردازه. سایت آموزش نویسندگی حسام معینی و شبکه‌های اجتماعی نویسندگی خلاق در کنار پادکست نویسندگی خلاق در امتداد این علاقه هستن.

تجربه به من ثابت کرده که اگه اول از همه خودم مخاطب مطالبی که می‌نویسم باشم، مطمئنا برای مخاطب هم جذاب خواهد بود. به سایر کانال های آموزش نویسندگی من هم سری بزنید:

- اینستاگرام نویسندگی خلاق

- تلگرام نویسی خلاق

تکینک‌های نویسندگی برای داستان نویسی

همونطور که در قسمت ابتدایی هم گفتیم وقتی در مورد موضوعی مکالمه می‌کنیم خیلی ذهنمون نظم و ترتیب خاصی نداره، به جزئیات خیلی توجه نمی‌کنیم و زیاد از این شاخه به اون شاخه می‌پریم. این نوع ارتباط اصلا برای شنونده عجیب نیست و چون ارتباط در لحظه اتفاق می‌افته و انتقال پیام اهمیت بیشتری داره خیلی کسی از شما انتظار نداره دنبال کلمه چیدن باشید. همینکه بتونین منظور رو به شنونده منتقل کنید کارتون رو انجام دادین.

اما در نوشتن نویسنده وقت بیشتری برای نظم و ترتیب دادن به افکارش داره و علاوه بر اینکه پیام رو منتقل می‌کنه، سعی می‌کنه این پیام رو به بهترین نحو ممکن به خواننده منتقل کنه. ولی چطوری این کارو انجام میده؟

۱. نویسنده به جزئیات توجه ‌می‌کنه

نویسنده به جزئیات توجه بیشتری می‌کنه، روی انتخاب دقیق کلمات حساس میشه و به پیامش یک ساختار میده.

همه ما صبح از خواب بیدار می‌شیم، میریم سر کار یا دانشگاه و مدرسه و یک سری کارهای روزمره و تکراری انجام میدیم. سعی کنید از فردا که این روتین رو انجام می‌دید هر روز به جزئیاتی توجه کنید که روز قبل ندیدید. برای اینکه راحت‌تر این کارو انجام بدید فکر کنین قراره شب برای یکی از اعضای خانواده یا دوستان توضیح بدید که دقیقا چیا دیدید، با کیا صحبت کردید، چی گفتید و ... . هر اتفاقی که می‌افته رو با جزئیات بهش نگاه کنید. هر روز این تمرین رو انجام بدید و شب قبل خواب این جزئیات رو تو ذهنتون مرور کنید.

در قدم بعدی وقتی به جزئیات توجه می‌کنید به این فکر کنید که چه کلمه‌ای بهترین کلمه برای توصیف اون جزئیاته.

مثلا بهترین کلمه برای توصیف وضعیت میزتون چیه؟ یا بهترین کلمه برای توصیف حالت صورت فرد داخل مترو چی می تونه باشه؟

در این مرحله شاید با کمبود کلمه مواجه بشید و دایره لغاتتون کم باشه. ولی نگران نباشید، در حینی که این تمرین رو انجام میدید سعی کنید داستان‌های مختلف هم بخونید، کلماتش رو یادداشت کنید و از اونا برای دقیق‌تر شدن روی جزئیات استفاده کنید. دیر یا زود مثلا در رمانی با کلمه عبوس آشنا می‌شید و می‌بینید این کلمه برای توصیف صورت فرد داخل مترو مناسبه.

۲- نویسنده دنبال اتفاق مرکزی می‌گرده

مهمترین اتفاق روزتون رو پیدا کنید و سایر اتفاق ها رو در حول اون اتفاق شکل بدید. مثلا اگه رئیستون یک نفر رو توبیخ می‌کنه سعی کنید این اتفاق رو به عنوان محور اصلی اتفاق‌های اون روز قرار بدید و سایر اتفاق‌های قبل و بعد مرتبط به اون اتفاق رو انتخاب کنید. جزئیاتی هم انتخاب کنید که به نحوی به اتفاق مرکزی مرتبط باشه.

مثلا به جزئیات شلوغی خیابون موقع سر کار رفتن اشاره کنید. بعد دیر اومدن همکارتون به خاطر شلوغی خیابون، توبیخ شدنش و در نهایت تصمیم همکارتون به استفاده از مهد کودک اداره برای اینکه دیگه مهدکودک بچش باعث نشه کلی تو ترافیک گیر کنه. مثلا اینکه آبدارچی شرکت قراره بره یه ماه مرخصی ربطی به اتفاق اصلی روز شما نداره.

۳- نویسنده تضاد رو دوست داره

یه ذهن نویسنده همیشه سعی می‌کنه نیروهای در تضاد با هم رو پیدا کنه. این نیروهای در تضاد با هم معمولا چالش درست می‌کنن و باعث به وجود اومدن کشمکش میشن.

مثلا فکر کنید یه خانوم در اداره خیلی به فکر ظاهرشه و یه نفر دیگه به این معتقده که دختر و زن فقط باید برای شوهرش خودش رو آرایش کنه. خب عجیب نیست این دو نفر وقتی سر ناهار بحث زیاد شدن جراحی‌های زیبایی بشه، با هم وارد یه بحث چالشی بشن. با پیدا کردن این نیروهای متضاد در اطرافتون راحت می تونین شروع کننده روایت باشی.

پاسخ