کمتر کسی پیدا میشه که تا حالا یه بار در زندگیش داستان عاشقانه نخونده یا ندیده باشه. دیر یا زود همه ما احساس عاشق شدن رو در زندگیمون تجربه کردیم یا خواهیم کرد. استقبال خوانندهها از رمان یا داستان عاشقانه و ملموس بودنش باعث شده که بسیاری از نویسندهها این باور رو داشته باشن که نوشتن رمان عاشقانه یه فرصت خوب به حساب میاد. درسته ولی نه به این سادگی!
بسیاری از نویسندههای تازه کار فکر میکنن که اگه یه داستانی بنویسن که در اون یه رابطه عاشقانه بین دو تا کاراکتر وجود داشته باشه و رابطشون اتفاق مرکزی داستان باشه به جمع نویسندهها یا رماننویسهای عاشقانه راه پیدا کردن. راه که پیدا میکنن ولی به جمع عاشقانه نویسهای بی سر و ته اینستاگرامی.
نگاه ساده انگارانه به این ژانر باعث شده با حجم زیادی از رمانهای عاشقانه روبرو بشیم که بیشتر احساس انزجار خوانندههارو از رابطه کاراکترها برانگیزه تا همذات پنداری. درست مثل موقعهایی که در یه جمع دوستانه نشستیم و دو نفر به صورت خیلی چندش وار دارن دل میدن و قلوه میگیرن، بدون توجه به اینکه این سبک عشق بازی مناسب اتاق خوابه تا وسط جمع! بسیاری از نویسندههای تازه کار هم این عشق بازیهای خصوصی رو علنی میکنن و به بار سنگین نوشتههای بیمصرف عاشقانه اضافه میکنن.
از میان خوانندههای جدی ادبیات، خیلی از انتلکت نماها هم هستن که به کل خط میکشن روی ژانر عاشقانه و همه رو با یه چوب میرونن. از دید اونا این سبک خیلی سبک و دم دستیتر از اونه که بخواد نقد بشه. اگه داستانی پیام فسلفی یا روانشناسی سنگینی پشتش نباشه، به کل از لیست علاقه هاشون خط میخوره و اصلا افت داره که راجع بهش بنویسن. اگه باور نمیکنید نظرشون رو درباره رمانهای جین آستین بپرسید. من پرسیدم و گفتن: «این رمانهای عاشقانه به درد تینیجها میخوره!»
ولی آیا واقعا نوشتن رمان عاشقانه باعث افت کلاسه؟ اصلا رمان عاشقانهای هم داریم که جدای لذت همذات پنداری بیولوژیکی در ما لذت هنری رو هم روشن کنه؟
جواب کوتاهش بله هستش و جواب بلندترش رو در ادامه مقاله میخونید. با خوندن این مقاله تا انتها یاد میگیرید رمان عاشقانه ای بنویسید که از جذابیت هنری بینصیب نباشه.
فراموش نکنید که پادکست نویسندگی خلاق را در کست باکس گوش کنید. من در این پادکست در مورد داستان نویسی و نویسندگی صحبت میکنم و سعی میکنم در این مسیر در کنار شما باشم. پیشاپیش ممنون از حمایت شما بابت سابسکرایب کانال و معرفی به دیگران.
لذت هنری رمان عاشقانه یعنی چی؟
قبل اینکه بریم سراغ اینکه چطوری یه رمان عاشقانه بنویسیم نیازه که اول یه موضوع دیگه رو روشن کنیم. وقتی میگیم رمان عاشقانه همزمان باید لذت هنری هم برای خواننده داشته باشه یعنی چی؟ یه مثال میزنم.
نشستید خونه و می بینید مامانتون داره دم در با اعظم خانوم در مورد اینکه دخترش بالاخره با جواد ازدواج کرد صحبت میکنه. بعد میاد براتون تعریف می کنه که چیشد اینا با هم آشنا شدن و الان دارن چیکارا میکنن و چقدر همدیگه رو دوست دارن. خب تا اینجای قضیه خیلی برای ما جذابیت نداره و فقط مثل یه خبر میمونه. خیلی هم دوست نداریم وارد جزئیات بشیم که چجوری دارن عشق بازی میکنن و از این صحبتا ….
ولی وقتی میشنویم با ازدواجشون مخالفه چون اول قرار بوده که با اون یکی دخترش ازدواج کنه و آقا داماد در این بین عروسی رو به هم زده و از خواهر عروس خانوم خوشش اومده قضیه برامون یکم سوال برانگیز میشه. الان دیگه بحث دوست داشتن تمام بحث نیست. کلی اتفاق ها و چالشها وجود داره که سرانجام اونا هم برامون مهمه.
یه مثال دیگه در مورد نوشته های کوتاه و شعر میزنم. فرض کنید یه نویسنده به یه دختر احساس داره و در پیجش یه پست میذاره مینویسه:
«از نگاه کردن بهت سیر نمیشم.»
حالا یه نویسنده با تجربهتر مینویسه که:
«وقتی با قطار می رفتیم مسافرت تو از من خواستی که دم پنجره بشینی، من قبول کردم نه به خاطر اینکه کنار پنجره نشستن رو دوست ندارم، برای اینکه میخواستم تو رو بیشتر ببینم.»
در جفت نمونهها، چه داستان دختر اعظم خانوم و چه جملات عاشقانه، دومین مثال لذت هنری بیشتری داره. با اینکه هر دوشون دارن به یه موضوع تکراری اشاره میکنن ولی دومی این موضوع رو طوری میگه که ما انگار داریم با یه دید دیگه، کلمات دیگه، اتفاقهای دیگه به موضوع میپردازیم.
این آشنایی زدایی که از خلاقیت و تکنیک نویسنده نشات میگیره باعث میشه خواننده علاوه بر برانگیخته شدن احساسش، لذت هنری هم ببره.
مراحل نوشتن رمان عاشقانه
بریم ببینیم چطوری میتونیم یه رمان عاشقانه پویا بنویسیم که برای خواننده جذاب و گیرا باشه. طوری که فکر نکنه یه داستان عاشقانه تکراری دیگه قراره بخونه.
۱. انتخاب ژانر عاشقانه و مخاطب هدف
شاید پیش خودتون بگید که ژانرتون رو مشخص کردید: قصد نوشتن رمان عاشقانه دارید. ولی این تموم ماجرا نیست.
خود ژانر عاشقانه زیر ژانرهای مختلفی داره که باید قبل پیریزی داستان بهش فکر کنید. مثلا می تونه رمان عاشقانتون کمدی باشه یا اینکه اصلا گوتیک باشه یا یکم پاتون رو فراتر بذارید و رمان علمی تخیلی و عاشقانه بنویسید. هر کدوم از این زیر ژانرها ملزومات خودش رو داره که باید با خصوصیاتش آشنا باشید. مثلا اگه قراره رمان تاریخی-عاشقانه بنویسید باید مدتی وقت بذارید و به دقت در مورد اون دوره تاریخی تحقیق کنید و اطلاعات مستند جمع آوری کنید.
یادم میاد چند وقت پیش تلویزیون یه سریال عاشقانه پخش میکرد که زمانش دوره جنگ و مکانش خوزستان بود. بعد پخش شدن سریال بیشتر از اینکه بحث محافل در مورد داستان عاشقانه باشه، بومیهای خوزستان اعتراض کرده بودن که توالی اتفاقهایی که تو داستان اومده با واقعیت فرق داره!
البته الان دیگه این مشکل در مورد سریالهای تلویزیونی حل شده، انقدر ضعیف هستن که کسی دیگه نگاه نمیکنه که بخواد ایراد تاریخی ازش بگیره.
۲. خلق کاراکترهای اصلی و رابطه احساسی آنها با هم
کاراکتر یکی از مهمترین ارکان داستان هستش و بدون کاراکتر هیچ داستانی شکل نمیگیره. این اهمیت در نوشتن داستان عاشقانه هم کماکان پابرجاست.
انگیزه کاراکتر در داستان عاشقانه مشخصه، اینکه بتونه به معشوقش برسه. ولی چالش اینجاست که چقدر این خواسته در دید خواننده واقعی و دوست داشتنی به نظر برسه.
نویسنده در پرداخت شخصیت عاشق، روی لبه تیغ زیاده روی و تنفر خواننده از کاراکتر و همذات پنداری و لذت خواننده قدم بر میداره. اگه بیش از حد به صحنههای عاشقانه و انگیزه وصال به صورت مستقیم پرداخته بشه، خواننده احساس ناخوشآیندی میکنه و قضیه میشه همون عشق بازی جلوی دوستان!
وقتی انگیزه کاراکتر بهتر نمود پیدا میکنه که شخصیت عاشق این انگیزه رو در عمل نشون بده. یعنی دست به هر کاری بزنه تا بتونه به خواستش برسه. درسته این جمله کلیشه به نظر میرسه ولی باعث میشه به موقعیتهایی فکر کنید که هم چالش به نظر بیان و هم در ذهن خواننده به برجسته کردن احساس درونی کاراکترها منجر بشه.
به عنوان مثال از دید خواننده شوق کاراکتر عاشق برای چند دقیقه دزدکی دیدن معشوقش از پنجره تاثیرش از چند ساعت در خانه تنها بودن دو نفر و عشق بازیشون بیشتره.
نکته بعدی پرداخت به ضعفهای شخصیته. اگه خواننده احساس کنه که با کاراکتری طرفه که قویه، هیچ ضعفی نداره و همه مشکلات رو پشت سر میذاره دیگه جذابیتی برای ادامه دادن داستان باقی نمیمونه. سعی کنید ضعفهای شخصیت رو به خواننده نشون بدید و چالشها و موانع رو طوری طراحی کنید که بیربط به ضعفهاش نباشه.
فراموش نکنید که همه بار قهرمان بودن در داستان عاشقانه روی شونه یه فرد نیست. چون اگه چنین اتفاقی بیفته در ذهن خواننده بیشتر تصویر یه رابطه یکسویه شکل میگیره. کاراکتر معشوق هم باید در مسیر رفع چالشها قدم برداره. حالا اینکه هر کاراکتر چقدر باید بار رفع چالشهارو به دوش بکشه بستگی داره به زاویه دید در داستان شما و طوری که میخواهید خواننده با داستان شما همراه بشه.
۳. پیرنگ و ساختار روایی رمان عاشقانه
پیرنگ و ساختار روایی ممکنه برای خیلی از نویسندههای تازه کار موضوعات سخت و دشواری به نظر برسه ولی اگه این دو مفهوم رو باهاش آشنایی نداشته باشیم، انگار فقط داریم دور خودمون میچرخیم، و بدون داشتن یه نقشه راه داریم خواننده رو در دنیای داستانمون سرگردون کردیم.
حالا پیرنگ چیه؟
منظور از پیرنگ در داستان توالی اتفاقهایی هستش که رابطه علت و معلولی با هم دارن. مثلا:
من به یه مهمونی دعوت میشم، یه دختر رو میبینم، میرم جلو و باهاش صحبت میکنم.
در همین یک جمله، چندتا اتفاق افتاد که هر کدومش به اون یکی مرتبطه و دلیل وجود اتفاق بعدیه. این جمله شاید ساده باشه و جزئيات مختلفی درش نباشه ولی داره به اتفاقات اصلی اشاره میکنه. مثل موقعهایی که یکی ازتون میپرسه فلان قسمت سریال چیشد و شما براش به صورت خلاصهوار اتفاقهای اصلی رو توضیح میدید. به این میگن پیرنگ.
حالا برای نوشتن داستان عاشقانه هم باید بدونید قراره جه اتفاقهایی رخ بده. یه خلاصه یه خطی از اتفاقهایی که قراره برای کاراکترها بیفته بنویسید. مرحله بعدی اینه که به یه ساختار برای داستانتون فکر کنید.
بیشتر داستانها از ساختار فریتگ پیروی میکنن. یعنی داستان از یه جا شروع میشه که همه چی عادی به نظر میرسه بعد اتفاقهایی می افته که کاراکتر خودش رو وسط چند اتفاق میبینه و به نوعی گرفتار چالش ها و کشمکشهای مختلف میشه. سعی میکنه از این کشمکشها جون سالم به در ببره تا به خواستش برسه. با گره گشایی کشمکشها حل میشه و در نهایت پایان بندی اتفاق میافته.
حالا ممکنه شما این ساختار کلاسیک رو تغییرش بدید و از دل کشمکش شروع کنید، یا اینکه به جای اینکه بحرانها به یکباره حل بشن، مرحله به مرحله بحرانهارو حل کنید. ممکنه از انتهای داستان شروع کنید و با فلش بک داستان رو روایت کنید.
ساختارهای روایی به این چند مورد ختم نمیشه و تا به امروز نویسندهها ساختارهای مختلفی رو برای روایت داستانشون انتخاب کردن. موردی که قبل از طرح ریزی داستان باید بهش توجه کنید اینه که هر کدوم از این ساختارها چه کمکی به تاثیرگذارتر شدن پیام داستان و همراه کردن بیشتر خواننده منجر میشه.
اگه داستان دختر اعظم خانوم و پسر همسایه رو از انتها شروع کنیم و نشون بدیم که به هم رسیدن ولی قراره خواهرش بیاد خونشون و با فلش بک به گذشته بپردازیم، خواننده باید از پیچدگی اتفاقها بیشتر لذت ببره تا اینکه قراره چی بشه. باید فقط آماده بشه برای دیدار مجدد.
اگه داستان رو از موقعی شروع کنیم که پسر همسایه قراره ازدواج کنه و یه دفعه خواهر دختر رو میبینه و عاشقش میشه، دیگه اینجا برای خواننده مهمه که آخر داستان قراره چی پیش بیاد و باید به صورت کلاسیک بحران بسازیم و طبق هرم فریتگ پیش بریم.
موردی که در هر دوی این ساختارها مهمه اینه که چقدر پیش آمدها و گذشته کاراکترها قراره باعث به وجود اومدن بحران بشه.
۴. نوشتن رمان عاشقانه
بعد اینکه به ساختار و پیرنگ رسیدید حالا دیگه وقتشه برید سراغ جزئیات، صحنهها و دیالوگها. اینجا با دو دست نویسنده روبرو هستیم. یک سری ترجیح میدن که تموم صحنههارو هم قبل نوشتن آماده کنن و بعد برن سراغ نوشتن رمان. گروه دیگه با اینکه صحنه هارو با نوشتن دربیارن راحتتر هستن.
مهم نیست که شما جزء کدوم دسته هستید. چیزی که مهمه اینه که دیر یا زود باید دست به قلم بشید و بنویسید. پیشنهاد من به شما اینه که خیلی در مرحله اول نوشتن سخت گیری نکنید و جلوی جریان کلمات رو نگیرید. تا اونجایی که دلتون میگه بسه بنویسید و هر موقع دیگه دیدید چیزی برای گفتن نمونده برید سراغ صحنه بعدی.
در مرحله نوشتن پیش نویس اول اجازه ندید منتقد درونتون خیلی جلوی شمارو بگیره. احتمالا با این روش خیلی زیادتر از اونی مینویسد که فکرش رو میکنید. ولی جای نگرانی نیست، وقتی که به انتها رسیدید دوباره بر میگردید و با یه بینش منتقدانه قسمتهایی که فکر میکنید اضافی هستش رو حذف میکنید.
شاید بپرسید کدوم قسمتها نیاز به بازنویسی یا حذف دارن؟
جواب کوتاهش میشه قسمتهایی که در خدمت پیشبرد داستان شما نیستن یا اینکه کمکی به شخصیت پردازی داستان شما نمیکنن.
همیشه در مرحله بازنویسی باید این سوال رو از خودتون بپرسید که اگه این جمله رو حذف کنم چه خللی به داستان وارد میشه. اگه جواب قانع کنندهای برای این سوال نداشتید باید اون قسمت رو حذف کنید.
هر صحنه باید:
- یا به روشن کردن شخصیت شما در ذهن خواننده کمک کنه
- یا داستان رو جلو ببره
هر جمله باید:
- در کوتاه ترین زمان حالت بیشترین اطلاعات رو به خواننده منتقل کنه
هر کلمه باید:
- به دقیق ترین شکل مفاهیم رو به خواننده منتقل کنه.
فرض کنید قراره که به کمک توصیف فضاسازی کنید. خب الان این امکان وجود داره که برای صفحهها به ریزترین جزئیات بپردازید و به زبان عامیانه « روده درازی» کنید. توصیفها باید مثل ذرات نوری باشن که به صورت آنی به ذهن خواننده میتابن و یک تصویر رو براشون روشن میکنن.
هنوز نمیدونی باید چطوری رمان عاشقانه بنویسی؟
اگه به اینجای مقاله رسیدی و هنوز فکر میکنی آمادگی نوشتن رمان عاشقانه رو نداری، خیلی عجیب نیست. هم در این فرصت کوتاه مجال این نیست که تمام موارد رو مثل یه کلاس آموزشی یاد بگیرید. باید خودتون شروع کنید به نوشتن و قسمتی از مسیر رو هم با آزمون و خطا یاد بگیرید.
تا وقتی که شروع به نوشتن نکردید قرار نیست ایده و ساختار بینظیری برای نوشتن رمان عاشقانه به ذهنتون برسه. پس از یک جایی به بعد باید تئوری رو کنار بگذارید و بنویسید و هر جا به مشکل برخوردید دوباره برگردید به تئوریها و از آموزشها کمک بگیرید.
سایر مقالات آموزش داستان نویسی که در سایت هستش رو هم بخونید. سعی کردم در وبسایت به اکثر مطالب پایه که برای شروع نیاز دارید بپردازم.
پادکست نویسندگی خلاق رو هم فراموش نکنید.