شاید فکر کنید دوران کتابهای ترسناک تاثیرگذار به سر رسیده است.
اما فراموش نکنیم که هنوز هم تعداد زیادی طرفدار پروپاقرص ژانر وحشت وجود دارند که تشنهی داستانهای تکاندهنده هستند. پس اگر رویای تبدیل شدن به شاهزادهی بعدی سرزمین وحشت را در سر میپرورانید، هنوز هم میتوانید به آرزویتان برسید!
فراموش نکنید که پادکست نویسندگی خلاق را در کست باکس گوش کنید. من در این پادکست در مورد داستان نویسی و نویسندگی صحبت میکنم و سعی میکنم در این مسیر در کنار شما باشم. پیشاپیش ممنون از حمایت شما بابت سابسکرایب کانال و معرفی به دیگران.
۱. فاکتور ترس: کلید یک داستان وحشت تاثیرگذار
مهمترین عنصر در هر داستان ترسناک، فاکتور ترس است. خوانندگان برای یک سرگرمی ساده سراغ داستانهای ترسناک نمیروند؛ آنها میخواهند هیجانزده و وحشتزده شوند. در این راستا، چند عنصر وجود دارد که میتوانید از آنها برای ترساندن واقعی خواننده استفاده کنید.
ترسهای غریزی
ترسهایی که بر پایهی منطق یا غریزه بنا شدهاند، اغلب تاثیرگذارترین نوع ترس در ژانر وحشت هستند. تاریکی، ارتفاع، مار و عنکبوت – همهی اینها فوبیاهای بسیار رایجی هستند که ریشه در غریزه دارند و به همین دلیل، معمولا در ترساندن خوانندگان بسیار موثر عمل میکنند.
این موضوع به خصوص زمانی پررنگتر میشود که شخصیتهای بیگناه بیهیچ دلیلی دچار وحشت شوند: قاتلی آنها را بدون هیچ دلیل مشخصی در خانهشان زندانی میکند، یا اینکه ناگهان توسط یک غریبه با اسلحه مورد سرقت قرار میگیرند. همانطور که نویسندهی ژانر وحشت، کارن وودوارد میگوید: «قلب تپندهی وحشت دانستن این است که اتفاقات بد برای آدمهای خوب میافتد.»
هیولاها و موجودات فراطبیعی
همهی ما میدانیم که خونآشامها، گرگینهها و ارواح واقعی نیستند، اما این به این معنا نیست که نمیتوانند ما را تا اعماق وجودمان بلرزانند. در واقع، همین ابهام و عدم قطعیت است که آنها را اینقدر ترسناک میکند: چه میشود اگر هیولاها واقعا وجود داشته باشند و ما فقط هرگز آنها را ندیده باشیم؟ این ترس، یکی از رایجترین ترسها در ژانر وحشت است، اما اگر تصمیم دارید در این راستا بنویسید، داستان شما باید کاملا قانعکننده باشد.
تنشهای اجتماعی
یکی دیگر از راههای عالی برای ترساندن مردم، استفاده از تنشها و نگرانیهای اجتماعی است. به عوان نمونه فیلم «برو بیرون» با ایدهی نژادپرستی پنهان در آمریکا مقابله میکند، «بابادوک» به سراغ سلامت روان میرود و «آن دنبال میآید» دربارهی انگ رابطه جنسی تفننی است. یا همانطور که در رمان «قرعهکشی» نوشتهی شرلی جکسون میبینیم، تنشهای اجتماعی به راحتی میتوانند در صفحات یک داستان ترسناک نیز مجسم شوند.
۲. انتخاب سبک فرعی
آیا به دنبال فضایی شبیه فیلم « کشتار با اره برقی در تگزاس » هستید یا « سکوت برهها »؟ لحن و فضای داستان نویسی شما به زیرشاخهای که انتخاب میکنید بستگی دارد.
- ترسناک-هیجانی: در این زیرشاخه، ترس روانشناختی حرف اول را میزند و اغلب در ابتدای داستانهای ترسناک، قبل از اینکه اتفاق خاصی بیفتد، به کار میرود.
- ترسناک-چندشآور: در این زیرشاخه خواننده با توصیفات واضح از خونریزی و سلاخی شوکه میشود؛ بیشتر فیلمهای ترسناک و خونین دههی هفتاد در این ژانر هستند.
- ترسناک کلاسیک: این زیرشاخه به سبک گوتیک (یا گوتیک جنوبی) با فضاهای وهمآلود و شخصیتهای تکاندهندهای مانند دراکولا و فرانکشتاین اشاره دارد.
- وحشت محض: این زیرشاخه احساسی فراگیر از ترس و دلهره را برمیانگیزد که میتواند به عنوان اوج داستان شما عمل کند یا در کل داستان جریان داشته باشد.
با پیشرفت داستان میتوانید چند زیرشاخه را با هم ترکیب کنید. به عنوان مثال ممکن است با حس هیجانانگیز ترسناک روانشناختی شروع کنید، سپس به زیرمتنهای گوتیک وارد شوید و در نهایت به وحشت مطلق وارد شوید.
اما مهم نیست با چه نوع داستانی کار میکنید، این داستان باید برای خواننده – و خود شما! – عمیقا تاثیرگذار باشد. همانطور که هریسون دمچیک، ویراستار، میگوید: «اگر با نوشتههای خودتان میترسید، معمولا نشانهی خوبی است از اینکه دارید روی موضوع درستی کار میکنید.»
۳. بگذارید خواننده خطر را حس کند
برای اینکه خوانندهی شما واقعا از داستان ترسناکتان هیجانزده شود، باید او را از خطری که شخصیتها با آن مواجه هستند، آگاه کنید.
مشکل اصلی، انگیزهی شخصیتهایتان و چیزی که در صورت شکست از دست میدهند را به وضوح مشخص کنید. این خطرات و انگیزهها میتوانند شامل موارد زیر باشند:
- بقا: ابتداییترین هدف شخصیتها در هر داستان ترسناکی، زنده ماندن است. با این حال، این هدف میتواند پیچیدگیهایی داشته باشد. شاید هدف آنها فقط زنده ماندن نباشد، بلکه در عین حال شکست دادن دشمن قاتلشان باشد – چه یک شخص دیگر، یک روح شرور و یا حتی خودشان، در سناریویی شبیه جکیل و هاید.
- محافظت از عزیزان: هر چه شخصیت اصلی افراد بیشتری برای محافظت داشته باشد، خطر و هیجان داستان بالاتر میرود. بسیاری از داستانهای ترسناک با تهدید به مرگ، نه برای شخصیت اصلی، بلکه برای یکی یا چند نفر از عزیزان او اوج میگیرند (مانند «شبح اپرا» یا «اژدهای سرخ»).
- حل رازهای حل نشده: زیرا برخی از داستانهای ترسناک دربارهی فرار از خطر در زمان حال نیستند، بلکه دربارهی کشف وحشتهای گذشته هستند. این موضوع به خصوص در زیرشاخههایی مانند «وحشت کیهانی» که به رازهای بزرگ جهان هستی و اغلب با تاریخ باستان سروکار دارند، صادق است.
همانطور که در مورد فضا هم گفتیم، شما همیشه میتوانید انواع مختلفی از خطرات را با هم ترکیب کنید. برای مثال، شخصیت شما ممکن است در حال تلاش برای حل یک سری قتلهای مرموز باشد که سالها پیش اتفاق افتاده است، اما ناگهان متوجه میشود که خودش هدف بعدی است!
مهمترین نکتهای که باید دربارهی داستانهای ترسناک به خاطر بسپارید این است که خطرات ساده و مستقیم، معمولا تأثیرگذارتر هستند.
چاک وندیک، دربارهی دستورالعمل عالیاش برای نوشتن داستان ترسناک میگوید: «بگذارید خطرات ساده، محکم به جناغ سینه فرو بروند.»
۴. تعلیق را با زاویهی دید شخصیتها بسازید
برای اینکه خوانندهی شما با شخصیت اصلی همذاتپنداری کند، باید زمانی که خطر بالا میگیرد، ضربان قلب خودش را هم تندتر احساس کند. این همذاتپنداری با استفاده از زاویهی دید اول شخص یا سوم شخص محدود قابل دستیابی است. (هنگام نوشتن داستان ترسناک، بهتر است از زاویهی دید سوم شخص دانای کل اجتناب کنید، زیرا این زاویه دید میتواند خواننده را از داستان دور کند و میزان علاقه او را کم کند.)
در ادامه این مقاله به دو زاویهی دید اصلی که باید در نظر بگیرید، میپردازیم.
۱. زاویهی دید اول شخص
برای دیدن یک نمونهی عالی از روایت اول شخص در ژانر وحشت، کافیست به داستان «قلب رازگو» اثر ادگار آلن پو نگاه کنید. بسیاری از داستانهای پو شامل راویان اول شخص دیوانه (گربهی سیاه، انبار امونتیلادو) هستند، اما هیچکدام به اندازهی این داستان بدنام نیستند، داستانی که در آن شخصیت اصلی برای به قتل رساندن هماتاقی پیرش وسوسه میشود. به استفادهی تکاندهندهی پو از زاویهی دید اول شخص از همان خطوط ابتدایی داستان توجه کنید:
«درسته! بله، من مریض بودهام، خیلی مریض. اما چرا میگویید که کنترل ذهنم را از دست دادهام، چرا میگویید دیوانهام؟ آیا نمیبینید که ذهن من کاملا تحت کنترل است؟ در واقع، بیماری فقط باعث شد ذهنم، احساساتم و حواس پنجگانهام قویتر شوند... میتوانستم صداهایی را بشنوم که قبلا هرگز نشنیده بودم. صداهایی از بهشت میشنیدم؛ و صداهایی از جهنم!»
زاویهی دید اول شخص برای جذب خواننده در ابتدای داستان و نگهداشتن او در حالت تعلیق عالی است. با این حال، اگر میخواهید چیزی را از خوانندگان پنهان کنید، اجرای این زاویه دید ممکن است دشوار باشد.
همچنین، حواستان به پیامدهای زاویهی دید اول شخص با زمان گذشته هم باشد. این زاویه دید نشان میدهد که راوی زنده مانده تا داستانش را تعریف کند، که این ممکن است پایان دراماتیک شما را خراب کند. بنابراین، اگر تصمیم به استفاده از روایت اول شخص گرفتید، احتمالا بهتر است آن را در زمان حال نگه دارید.
۲. زاویهی دید سوم شخص محدود
اگر در استفاده از زاویهی دید اول شخص با مشکل روبرو شدید، به جای آن، زاویهی دید سوم شخص محدود را در نظر بگیرید. این نوع روایت اغلب در داستانهای بلند ترسناک استفاده میشود و توسط نویسندگان مشهوری مانند استفن کینگ و دین کنتس رواج پیدا کرده است. ببینید چطور استفن کینگ از این زاویه دید در رمان «کری» (۱۹۷۴) در توصیف شخصیت اصلیاش استفاده میکند:
«کری در میان [دختران دیگر] به سختی ایستاده بود، مثل یک قورباغه بین قوها. او دختری چاق با جوشهایی روی گردن، پشت و باسن بود، موهای خیسش کاملا بیرنگ بود... او شبیه قربانی به نظر میرسید، کسی که همیشه مسخرهاش میکردند، کسی که به آچار میمونکلید چپدست اعتقاد داشت، کسی که همیشه کارش را خراب میکرد و او همینطور بود.»
این روایت تصویری صمیمی از شخصیت را به خواننده ارائه میدهد، همچنان آزادیای برای نظر دادن در اختیار نویسنده میگذارد که روایت اول شخص به اندازهی آن این اجازه را نمیدهد.
روایت سوم شخص محدود همچنین برای ایجاد تدریجی یک فضای خاص، به جای اینکه مستقیما وارد آن شود (کاری که راوی پو انجام داد) مناسب است. این همان بخشی از دلایلی است که قبلتر گفتم روایت سوم شخص برای قطعات طولانیتر بهتر عمل میکند.
راویان غیرقابل اعتماد
اگر به داشتن یک راوی اول شخص متعهد هستید، اما نمیخواهید همهی چیز را برای خوانندگان خود فاش کنید، راوی غیرقابل اعتماد میتواند راهحلی عالی برای شما باشد! بسیاری از رمانهای معمایی و هیجانانگیز از راویان غیرقابل اعتماد استفاده میکنند تا بدون اینکه اطلاعات زیادی لو بدهند، خواننده را برای یک چرخش داستانی بزرگ آماده کنند.
بنابراین، اینکه به یک راوی غیرقابل اعتماد نیاز داشته باشید یا نه، احتمالا به نحوهی پایان دادن داستان شما بستگی دارد: سرراست و بدون ابهام باشد یا با یک چرخش داستانی همراه شود.
۵. با چرخشهای داستانی خواننده را غافلگیر کنید
چرخشهای داستانی هیجانانگیز و به یاد ماندنی هستند و به تمرکز بر روی ابهامهای قبلی کمک میکنند و با آشکار شدن حقیقت، تنش را کاهش میدهند. با این حال، ارائهی یک چرخش داستانی خوب هم کار مشکلی است و هم اجرای آن بسیار دشوار. شما باید با دقت به چرخش داستان اشاره کنید، در عین حال که نباید خیلی قابل پیشبینی یا کلیشهای باشد.
بنابراین، سوال این است که چرخش داستانی داشته باشیم یا نه؟
چرخش داستانی داشته باشید
چرخشهای بزرگ داستانی در ژانر وحشت معمولا مسیرهای همیشگی را طی میکنند: قربانی تبدیل به قاتل میشود، شخصی که فکر میکردیم مرده است در واقع زنده است، یا – بدتر از همه – همهی اتفاقات فقط در ذهن شخصیت بودهاند! اما در نظر داشته باشید که چرخشهای داستانی کوچک و ظریف میتوانند به همان اندازه (یا حتی بیشتر) موثر باشند.
به عنوان مثال، داستان کوتاه «رز برای امیلی» اثر ویلیام فاکنر را در نظر بگیرید. پس از مرگ امیلی، اهالی روستا جسد یک مسافر ناپدید شدهی سالها پیش را به همراه یک رشته موی نقرهای در یکی از اتاقهای خالی او پیدا میکنند. در حالی که کشف جسد ممکن است وحشتناک باشد، اما وجود موی امیلی (که نشان میدهد او از در آغوش گرفتن یک جسد لذت میبرد) است که به واقع شما را آزار میدهد.
بدون چرخش داستانی
پایان داستان شما برای شوکه کردن و وحشتزده کردن خواننده، مجبور نیست کاملا غیرمنتظره باشد. رویکرد کلاسیک ژانر وحشت، خواننده را در این تعلیق نگه میدارد که دقیقا چه اتفاقی خواهد افتاد، سپس همه چیز با یک رویارویی خشونتآمیز به پایان میرسد.
در این رویکرد، در حالی که خود رویارویی ممکن است برای خواننده غافلگیرکننده نباشد، صحنههای منتهی به آن، تنش و پیشبینی را برای اوج داستان بالا میبرند. به این ترتیب، حتی زمانی که لحظهی مهم فرا میرسد، همچنان تاثیرگذار و مهیج خواهد بود.
۶. شخصیتهایتان را در خطر واقعی قرار دهید
«رمان ترسناک، مانند هر داستان دیگری، دربارهی شخصیت یا شخصیتهایی است که بر اساس خواستهها و نیازهای فردی خود در تلاش برای رسیدن به هدفی هستند.» هریسون دمچیک، ویراستار، میگوید: «اگر اجازه دهید مفهوم بر شخصیت غلبه کند، بخش زیادی از چیزی را که باعث میشود داستانهای ترسناک جذاب باشند، از دست خواهید داد.»
برای اینکه شخصیتهایتان را بترسانید، باید درک درستی از روان آنها داشته باشید. پر کردن پروفایل شخصیت، شروع خوبی برای پرورش شخصیتهای باورپذیر است.
هنگام نوشتن، باید به عناصر داستانی آگاه باشید و فقط درگیر جنبههای دراماتیک وحشت نشوید. شاید قبل از شروع به نوشتن، پاسخ دادن به این سوالات دربارهی شخصیتها و داستان شما مفید باشد:
- شخصیت اصلی شما چه ترس یا مشکلی را باید برطرف کند؟
- چه تصمیمی باعث میشود آنها در این موقعیت قرار بگیرند؟
- اگر اصلا بتوانند، چگونه دشمن خود را شکست میدهند یا از او فرار میکنند؟
- عواقب نهایی اعمال آنها چیست؟
این سوالات به شما برای طرح کلی داستان ترسناکتان کمک میکند و در ادامه این امکان را به شما میدهند تا طرح داستانی خود را با فضاسازی و تعلیق تزیین کنید.
داستان ترسناک خوب، بین درام و واقعیت و تعلیق و آرامش (حتی با چاشنی گاهوبیگاه طنز) تعادل برقرار میکند. جیلیان فلین استاد این تکنیک است. در این بخش از داستان ترسناک او با عنوان «بزرگشده» راوی در حال برنامهریزی برای استفاده از خدمات «پاکسازی معنوی» خودش است:
میتوانستم خودم کار را شروع کنم و وقتی مردم میپرسیدند «شما چه کار میکنید؟»، با تکبر خاص کارآفرینان میگفتم، «کارآفرین هستم». شاید من و سوزان دوست میشدیم. شاید او مرا به یک باشگاه کتاب دعوت میکرد. کنار آتش مینشستم و پنیر میخوردم و میگفتم: «صاحب یک کسبوکار کوچک هستم، میشود گفت کارآفرین.»
۷. از قوهی تخیل خود استفاده کنید
برای اینکه در نویسندگی داستان ترسناک متمایز شوید، باید دربارهی کلیشههای ژانر وحشت فکر کنید و مطمئن شوید که داستان شما «تکراری و خستهکننده» نباشد. برای مثال، با توجه به تمام هیاهوی کتابها و سریالهایی مثل «گرگومیش»، «خاطرات خونآشام» و «خون واقعی»، دیگر کسی علاقهای به داستانهای عاشقانهی خونآشامی ندارد.
با این حال، این به این معنا نیست که نمیتوانید از از ترندهای محبوب در نوشتن خود استفاده کنید. شما فقط باید روی آنها مانور بدهید و آنها را به سبک خودتان در بیاورید!
برای نمونه، زمانی که در سال ۲۰۰۹ کتاب «غرور و تعصب و زامبی» اثر ست گراهام اسمیت منتشر شد، ژانر وحشت زامبی دیگر ژانری تکراری به حساب میآمد. اما او با قرار دادن داستان در دوران ریجنسی و استفاده از شخصیتهای محبوب جین آستن، یک اثر اورجینال درخشان خلق کرد و مخاطبان کاملا جدیدی را به دنیای داستانهای زامبی جذب کرد. شما هم میتوانید مانند برادران دافر در سریال «چیزهای عجیب» به اسطورههای شناختهشدهی ژانر وحشت ادای احترام کنید – کاری که قطعا مورد استقبال مخاطبان باهوش قرار خواهد گرفت.
گاهی اوقات به نظر میرسد که همهی داستانهای ترسناک خوب، قبلا نوشته شدهاند و باعث میشوند ایدههای خودتان پیشپا افتاده به نظر برسند. اما فراموش نکنید که آثار ترسناک جدیدی به طور مداوم منتشر میشوند. پس سعی نکنید دربارهی آن استرس بگیرید و به یاد داشته باشید: فقط با خواندن این راهنما، شما یک قدم به تبدیل شدن به یک چهرهی درخشان در گورستان ادبیات نزدیکتر شدهاید.