به چندتا از بهترین و تاثیرگذارترین داستانهایی که تا حالا خوندین فکر کنید. اولین چیزی که بعد اسم داستان میاد تو ذهنتون چیه؟
همیشه شخصیتها جلوتر از سایر اتفاقهای داستان در ذهنمون ماندگار میشن. اونقدر به این شخصیتهای تخیلی نزدیک میشویم که پذیرفتن اینکه وجود خارجی ندارن سخت میشه. شخصیتهایی که تنها در خیال خوانندهها زنده هستن.
قهرمانهایی که باور پذیریشون از انگیزههای درونی ما آب میگیره. گاهی اوقات مثل یه آینه، تصویری از خودمون رو در اونا میبینیم و از اشتراکهامون به وجد میایم. یا گاهی اوقات دعوت میشیم از تفاوتهامون کنجکاو به لذت همنشینی بشیم.
شخصیتها در داستان، مرزهای بلند پروازی مارو به واقعیت پیوند میدن، باهاشون به سرزمینهایی سفر میکنیم که هیچ وقت فرصت رفتن برامون پیش نیومده. پای قصههایی که براشون پیش اومده میشینیم؛ البته در کنج خلوت و تنهاییمون.
انقدر اتفاقی که برای شخصیت پیش اومده و نحوه رویاروییش با این اتفاق جذابه که برای ساعتها ما رو مجبور به گوش دادن میکنه. کاری که شاید در واقعیت غیر ممکن باشه، اینکه کسی برای چند دقیقه به حرفت گوش بده و نخواد خودش صحبت کنه.
کیه که دوست داره باور کنه این شخصیتهای دوست داشتنی توسط یک نویسنده شخصیت پردازی شدن.
وقتی به شخصیت پردازی در داستان از این دیدگاه نگاه میکنیم، به نظر میرسه که باید خیلی سخت باشه و یه استعداد عجیب ذاتی میخواد.
شخصیت پردازی در داستان ساده نیست ولی یادگیریش هم غیر ممکن نیست. ولی وقتی که یه برنامه منظم داشته باشیم:
- یادگیری آموزشهای شخصیت پردازی در داستان
- تمرین آموزشها و تئوریها در داستان نویسی به صورت عملی
- مطالعه و توجه به تکنیکهای شخصیت پردازی در نمونههای برجسته داستانی
در این مقاله تقریبا جامع سعی میکنم به بخشی از این ماجراجویی جذابی که در پیش دارین کمک کنم.
اگه نیاز به اطلاعات پایه تر دارید،با لمس نویسندگی با اصول پایه آن بیشتر آشنا شوید.
فراموش نکنید که پادکست نویسندگی خلاق را در کست باکس گوش کنید. من در این پادکست در مورد داستان نویسی و نویسندگی صحبت میکنم و سعی میکنم در این مسیر در کنار شما باشم. پیشاپیش ممنون از حمایت شما بابت سابسکرایب کانال و معرفی به دیگران.
شخصیت داستان چیست؟
شخصیت داستانی یک انسان، حیوان یا شیء هستش که به عنوان یک انسان در داستان معرفی میشه.
انسان: دیوید کاپرفیلد
حیوان: شخصیتهای قلعه حیوانات
شیء: باب اسفنجی
نکته: دو نوع شخصیت آخر، با وجود اینکه به صورت فیزیکی انسان نیستن ولی به عنوان یک انسان در داستان معرفی میشن و خصوصیاتی انسانی دارن.
شخصیتهایی که هیچ جوره انسان نیستن
در اکثر داستانها بیشتر با شخصیتهایی دارای خصوصیات انسانی سروکار داریم ولی نمونههایی هم هستن که شخصیت در داستان انسان نیست و رفتار انسانی هم نداره. مثلا ممکنه با داستانی روبرو باشیم که شخصیت اصلی یه گربس که اصلا هم شبیه به انسان رفتار نمیکنه و به ذات گربه بودنش پایبنده. شاید براتون جالب باشه ولی باز هم با یه شخصیت روبرو هستیم!
وقتی در مورد شخصیت در داستان صحبت میکنیم منظورمون موجودیتیه که:
- تغییر ایجاد کنه
- تغییر روش تاثیر بذاره و واکنش نشون بده
در داستانی که شخصیت انسانی نداره، هر موجودیتی که شامل ۲ مورد بالا بشه بهش میگیم شخصیت داستانی.
چون برای شما که در ابتدای مسیر هستین خیلی گیج کننده به نظر نرسه، فعلا در این مقاله به شخصیتی که به عنوان انسان در داستان معرفی میشه میپردازیم.
چرا شخصیت در داستان مهمه؟
تا حالا داستانی خوندین که شخصیتی نداشته باشه؟
داستانی شکل نمیگیره مگه با وجود شخصیت. این شخصیتها هستن که مسیر داستانی رو رقم میزنن.
پس اگه میخوایم داستانی بنویسیم راه فراری نیست که روی شخصیت خط بکشه. محکوم به خلق شخصیت هستیم. محکوم به آفرینش یک انسان در دنیایی دیگر.
خلق شخصیت در داستان
نویسنده خدای داستانه و یکی از مهمترین خلقهاش انسانها هستن. برای خلق انسان باید اول خوب به انسان های اطرافتون نگاه کنین. چه خصوصیات ظاهری و رفتاری دارن؟
۱. ویژگیهای رفتاری شخصیت داستان
جدا از کارهای روتین که همه ما انسان ها هر روز انجام میدیم ( مثل غذا خوردن، راه رفتن و …) و تفاوتهای ظاهری ( موی بلند، قد بلند، لاغر و … ) به خصوصیات رفتاری از انسانها توجه کنین که باعث شده مثلا همسایه شما با عمویتان فرق کند.
ما انسانها را با تفاوتهاشون میشناسیم و به ذهن میسپاریم.
خصوصیات رفتاری متمایز کننده انسانها میتونه شامل موارد زیر باشه:
- خواسته ها و علایق و آرزوها
- نقاط ضعف و قوت
- واکنش ها به وقایع و رفتار دیگران
وقتی که ذهنتون از این خصوصیات لبریز شد و یه استخر پر از خصوصیات رفتاری رو در ذهنتون جا دادین حالا آمادهاین پروفایل شخصیت خودتون رو بسازین.
از بین انبوه خصوصیاتی که در ذهنتون دارین، چندتاش رو انتخاب کنید. اگه تازه کار هستین میتونین دقیقا یکی از افرادی که میشناسین رو انتخاب کنید و با کمی تغییر ( اضافه و کم کردن یکی دو خصوصیت) پروفایلش رو بسازین.
۲. ویژگیهای ظاهری شخصیت داستان
بعد از خصوصیات رفتاری میریم سراغ ظاهر شخصیت داستان.
درست مثل قسمت قبل، به ویژگیهای ظاهری متمایز کننده توجه بیشتری کنید. مثلا گاهی یه زگیل یا خال روی لب، شخصیت رو چنان به وضوح در ذهن خواننده خلق میکنه که شما رو از توصیفهای اضافه بینیاز میکنه.
معمولا بین خصوصیات رفتاری و خصوصیات ظاهری شخصیت در داستان تناسب وجود داره. به عنوان مثال کمتر انتظار میره که یه قلدور عینکی باشه، یا مثلا یه فردی که آرزوش جایزه نوبله روی صورتش خالکوبی داشته باشه.
البته نمونههای تضاد رفتاری و ظاهری در بعضی از شخصیتها وجود داره ولی اگه در ابتدای مسیر داستان نویسی هستین بهتره که به شباهتها اکتفا کنید و قضیه ماندگاری شخصیت در ذهن خواننده رو خیلی برای خودتون سخت نکنید.
خصوصیات ظاهری اختیاری
بعضی از خصوصیات ظاهری با خصوصیات ظاهری بیولوژیکی مثل قد و رنگ چشم … فرق دارن و به انتخاب خود شخصیت هستن.
خصوصیات ظاهری اختیاری مهمه و باید در پروفایل شخصیت باشه.
طوری که انسانها به ظاهرشون میرسن نشون دهنده فرهنگ و گروه اجتماعیه که بهش تعلق دارن. مثلا فردی که همیشه کت و شلوار و کروات میپوشه در دیدگاه عموم جامعه ممکنه کار جدی و مهمی داشته باشه و جلسات زیادی در طول روز برگزار کنه. و احتمالش کمتره که این شخصیت به فرهنگ و سبک زندگی رپ علاقه داشته باشه.
از طرف دیگه از فردی که هودی و شلوار گشاد میپوشه انتظار نمیره که کار اداری داشته باشه. و احتمالا منبع درآمدش از راهی به جز کارمندیه.
این قضیه در مورد نوع آرایش خانمها و مدل لباسی که میپوشن هم صدق میکنه.
سعی کنید از خصوصیات ظاهری اختیاری شخصیت طوری استفاده کنید که در خدمت خصوصیات رفتاری کاراکتر باشه. مثلا اگه با یه شخصیت با هدف برنده شدن مسابقه المپیاد طرفین، لباس رپری تنش نکنید.
شخصیت و شکل گیری داستان
شخصیتها قرار نیست در محیطی ایزوله رها بشن. باید جون بگیرن و باعث شکل گیری داستان بشن. ولی چجوری؟!
شخصیت با کنشها و واکنشهاش، مسیر داستانی رو رقم میزنه.
۱. کنشهای شخصیت در داستان
کاراکتر عملی انجام میده، تصمیمی میگیره و اتفاقی رو رقم میزنه. این کنشها از خواستهها و انگیزههای شخصیت نشات میگیره.
مثال: شخصیت داستان با اینکه معلولیت جسمی داره ولی از هدفش برای قهرمان دوی سرعت شدن دست نمیکشه و تمام تلاشش رو میکنه تمام موانع رو کنار بزنه و به هدفش برسه. تلاش شخصیت و مجموعه کنش هایی که انجام میده مسیر داستانی رو رقم میزنه.
۲. واکنشهای شخصیت در داستان
اتفاقی میافته، رفتاری از فرد دیگه سر میزنه و کاراکتر نسبت به اون واکنش نشون میده. اتفاق هایی که شخصیت بهشون واکنش نشون میده از حوزه اختیاراتش خارجه و تقدیره.
مثال: شخصیت داستان در نیمه شب یکی از همسایهها رو زیر میگیره. حالا باید تصمیم بگیره که این راز رو که باعث مرگ همسایه شده رو فاش کنه یا نه. نوع واکنش کاراکتر به این اتفاق مسیر داستانی رو رقم میزنه.
در جریان این کنشها و واکنشهاست که شخصیت زنده میشه و هویت میگیره.
نکته: یکی از اولین موضوعاتی که جلوی حرفه ای شدن داستان افراد تازه کار رو میگیره اینه که شخصیتها یا منفعل هستن و خواستهای ندارن یا اینکه اگه قراره تلاشی بکنن، نویسنده این تلاش رو به اونا دیکته میکنه.
هیچ کس علاقهای به خوندن داستانی که شخصیتهاش تصنعی و عروسک خیمه شبازی نویسنده هستن، نداره.
چگونه شخصیت پردازی کنیم؟
پروفایلی که ما از شخصیت در ذهن خودمون یا دفترچه یادداشتمون داریم، ممکنه اونی نباشه که در ذهن خواننده میسازیم. تمام تلاشی که در قسمت شخصیت پردازی میکنیم اینه که بتونیم خواننده رو به خصوصیات شخصیت نزدیکتر کنیم. اینکه بتونه خوب شخصیت رو بشناسه.
برای شخصیت پردازی دو نوع ابزار داریم:
۱. شخصیت پردازی غیر مستقیم
به آدم های اطرافتون توجه کنید و سعی کنید ظاهرشون رو بذارین کنار و توصیفشون کنید. کسی رو که خوب میشناسین رو انتخاب کنید. من رفیقم محسن رو خوب میشناسم:
محافظه کار، زودرنج
حالا به این فکر میکنم که چی باعث شده من فکر کنم این صفات رو داره؟ یا بشناسمش؟
خب اینکه محسن محافظه کاره، دلیلش اینه که چند سال پیش وقتی یه فرصت خوب براش پیش اومد تا مهاجرت کنه، این کار رو نکرده. یا اگه زودرنجه، دلیلش اینه که وقتی یه نفر با صدای بلند باهاش صحبت کرده بهش برخورده.
پس در دنیای واقعی دلیل شناخت ما از افراد به یه واکنش یا رفتار اون فرد نسبت به یه اتفاق برمیگرده. هیچ وقت خودش نیومده این رو به ما بگه. ما از دل اتفاقها، رفتار و واکنشهاش نسبت به اتفاقها و سایرین باهاش آشنا شدیم. در داستان هم درست همچین فرآیندی باید در ذهن خواننده شکل بگیره.
مثلا به جای اینکه برای خواننده کلمه زودرنج رو در توصیف محسن استفاده کنید، سعی کنید اتفاقی رو ترسیم کنید که نشون بده چرا محسن زودرنجه. کلمات توصیفی رو دفترچه خودتون نگهش دارید و اتفاقها و واکنشها رو به خواننده نشون بدین.
باید این شخصیتهای داستان باشن که خودشون رو نشون میدن و اتفاقها رو رقم میزنن، نه شما به عنوان نویسنده. درست همانطور که در دنیای واقعی هم این افراد هستن که مسئول رفتار و اعمال خودشونن.
به این سبک معرفی شخصیت در داستان میگن: معرفی غیر مستقیم.
۲. شخصیت پردازی مستقیم
معرفی مستقیم هم درست عکس اینه. به جای اینکه به خواننده برای ساخت شخصیت سر نخ بدیم، صاف و مستقیم اطلاعات شخصیتی رو منتقل میکنیم.
معمولا در شخصیت پردازی مستقیم به طور خلاصه به توصیفات ظاهری و بخشی از زندگینامه شخصیت میپردازیم.
شخصیت پردازی مستقیم معمولا در اولین تماس خواننده با شخصیت اتفاق می افته و به این سوالها در مورد شخصیت پاسخ میده:
- کیه؟
- از کجا اومده؟
- چه شکلیه؟
فراموش نکنین خوانش متن یه فرآیند پویاس؛ خواننده انتظار داره خودش متن رو تجربه کنه و اگه بیش از حد حضور خداگونه نویسنده رو احساس کنه از دنیای خیالی داستان فاصله میگیره. پس باید در استفاده از شخصیت پردازی مستقیم ولخرجی نکنین.
مرتضی says:
ممنون خیلی کاربردی بود
سهیل says:
یه سوال داشتم من دارم یه داستان رو می نویسم و سناریوی کلی رو هم دارم اما فعلا فقط 20 صفحه نوشتم نمی دونم چطور بیشترش کنم چی کار کنم؟
IRABN says:
اینکه تو یک سناریو کامل داری خیلی خوبه و اینکه ۲۰ صحفه نوشتی پس یعنی شروع به نوشتن کردی .
خوب الان اصلا ذهنت نذار رو این ۲۰ صحفه شاید تو صد صحفه بنویسی اما بازهم همش تغیر بدی برای شروع و ادامه دادن داستان تو یک شخصیت اصلی داری یا شاید چند شخصیت اصلی داشته باشی و بقیه مکمل هستند . حالا تو زمانی که شخصیت هات و مکان های داستانت رو در ذهنت طراحی کردی شروع به نوشتن بخشی از سناریو با آنها میکنی نمیخواد کل شخصیت های داستان طراحی کنی فقط شخصیت هایی که در اول باهشون کار داری حالا بعد از نوشتن سناریو شروع کن به جزئیات دادن به داستان جوری بنویس که خواننده با خودت همراه کنی به شخصیت جزئیات بده به مکان ها روایت داستان رو ببر جلو
حالا که اولش نوشتی میخوای ادامه بدی با همین شخصیت ها شخصیت های دیگه ای حول اینها اضاف میکنی و باز هم ادامه در چارچوب آن سناریو اصلی شایدم وسط داستان سناریو تغیر بدی
و برای اینکه نویسنده خسته نشه از سناریو جزئیات خوبی را باید به داستان اضاف کنی
و تا زمانی که هم داستان رو ننویسی ادامه پیدا نمیکنه اینقدر بنویس باز نویسی کن تا جوری که مطلوب و دوست داری بره جلوه
و وقتی هم میخوای بنویسی همچیز تصور کن بنویس و از وحیه ات و ذهنت در نوشتن استفاده کن و همیشه این بدون که اینجا چه چیزی قراره به نویسنده برسونم و با محوریت اون برو جلو
بی نشان says:
سلام وقتتون بخیر و شادی
واقعا مطالب مفید و خیلی کاربردی برامون ذکر کردید.
ممونم.
من به عنوان یه تازه کار تقریبا از پس بیشتر مراحل براومدم و با توجه به نکاتی که عرض کردید، خوشبختانه رمانم از لحاظ ادبی استانداره. اما با اینکه مطالعه خیلی بالایی دارم و تقریبا ژانر های مختلفی خوندم، فقط در زمینه خلق کلمات جدید به مشکل میخورم
متوجه شدم که دایره لغاتم باید خیلی گسترده تر از اینی که هست باشه.
میتونید در این زمینه،راهنماییم کنید؟
ناشناس says:
سلام وقتتون بخیر و شادی
واقعا مطالب مفید و خیلی کاربردی برامون ذکر کردید.
ممونم.
من به عنوان یه تازه کار تقریبا از پس بیشتر مراحل براومدم و با توجه به نکاتی که عرض کردید، خوشبختانه رمانم از لحاظ ادبی استانداره. اما با اینکه مطالعه خیلی بالایی دارم و تقریبا ژانر های مختلفی خوندم، فقط در زمینه خلق کلمات جدید به مشکل میخورم
متوجه شدم که دایره لغاتم باید خیلی گسترده تر از اینی که هست باشه.
میتونید در این زمینه،راهنماییم کنید
رویا says:
سلام ممنون بابت مطالب خوبتون خیلی از حرفاتونو یادداشت کروم اما به جواب سوالم نرسیدم، ببینید من شروع به نوشتن رمان کردم البته میخام یک بار دبگه از اول با قلم قوی تری بنویسمش اما به ی مانع برخوردم، میخوام شخصیت اصلی شخصیتی باسه که تو دل خواننده جا شه، ی شخصیت جذاب که روش کراش بزنن نمیخوام، ی شخصیت دوست داشتنی میخوام