در بیشتر انواع نوشتار، پاراگراف‌ها معمولاً بین چهار تا هشت جمله طول دارند. این محدوده کلی بسته به نوع نوشتار و تأثیری که نویسنده قصد دستیابی به آن را دارد، متفاوت خواهد بود.

در این راهنما، به طول پاراگراف‌ها در انواع مختلف نوشتار نگاه خواهیم کرد و خواهیم دید چه چیزی تعیین می‌کند که آن‌ها باید بیست جمله‌ای باشند یا به صورت جملات تکی.

یک پاراگراف باید به اندازه نیاز باشد

یک پاراگراف اغلب زمانی آغاز می‌شود که می‌خواهیم ایده جدیدی را مطرح کنیم. گاهی اوقات، یک جمله به تنهایی می‌تواند یک پاراگراف کامل باشد؛ به شرط آنکه به طور کامل به یک موضوع خاص بپردازد. اما موضوعاتی که پیچیده‌تر و مفصل‌تر هستند، به جملات بیشتری نیاز دارند تا به طور کامل روشن شوند. مثلاً همین پاراگرافی که شما در حال خواندن آن هستید، درباره یک مفهوم نسبتا پیچیده است و به همین دلیل به چند جمله نیاز دارد تا ایده اصلی آن واضح شود. به عبارت دیگر، یک پاراگراف باید به اندازه‌ای طولانی باشد که بتواند منظور نویسنده را به طور کامل برساند.

اکنون بیایید این ایده را از دیدگاه‌های مختلف بررسی کنیم و ببینیم نویسندگان چگونه از پاراگراف‌های شکسته برای اهداف مختلف استفاده می‌کنند.

در نوشتارهای غیر داستانی، پاراگراف‌ها معمولاً طولانی‌تر هستند

در نگارش غیر داستانی که اغلب هدف آن توضیح مفاهیم و ایده‌های جدید است، پاراگراف‌ها تمایل دارند کمی طولانی‌تر باشند. آن‌ها معمولاً یک ایده را معرفی می‌کنند، آن را بررسی می‌کنند و سپس بر اساس آن بررسی نتیجه‌گیری می‌کنند.

در این پاراگراف از کتاب «نبوغ انقلابی گیاهان» اثر استفانو مانکوسو، او به معرفی، بررسی و نتیجه‌گیری در مورد هوش گیاهان می‌پردازد:

با وجود نداشتن مغز مرکزی، گیاهان نشانه‌های بارزی از هوشمندی را از خود نشان می‌دهند. آن‌ها توانایی درک محیط اطراف خود را با حساسیت بالاتری نسبت به حیوانات دارند. گیاهان به طور مداوم برای دستیابی به منابع محدود خاک و هوا با یکدیگر رقابت می‌کنند، شرایط محیطی خود را به دقت ارزیابی کرده و تحلیل هزینه-فایده پیچیده‌ای انجام می‌دهند. در نهایت، آن‌ها اقدامات مناسبی برای تطبیق با تغییرات محیطی انجام می‌دهند. گیاهان مدلی از پایداری و نوآوری هستند که از حیوانات موفق‌تر بوده است. آن‌ها به خوبی نشان می‌دهند که چگونه می‌توان هم پایدار بود و هم انعطاف‌پذیر. ساختار مدولار و پراکنده گیاهان، شبیه به سیستم‌های مدرن، بدون نیاز به یک مرکز فرماندهی واحد، به آن‌ها اجازه می‌دهد تا در برابر حوادث بزرگ مقاومت کنند و به سرعت با تغییرات محیطی سازگار شوند.

ایده اصلی به سادگی در جمله اول بیان می‌شود: «گیاهان نشانه‌های بارزی از هوشمندی را از خود نشان می‌دهند». مانکوسو در ادامه، با بررسی دقیق توانایی‌های ادراکی و تحلیلی گیاهان، این ادعا را تقویت می‌کند و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که هوشمندی در گیاهان، نمونه‌ای بی‌نظیر از سازگاری طولانی‌مدت و خلاقانه با محیط پیرامون است.

همانطور که در تمامی آثار غیر داستانی، از تاریخ نظامی گرفته تا راهنماهای خودیاری و باغبانی، مشاهده می‌شود، ساختار پاراگراف‌ها از الگوی یکسانی پیروی می‌کند. این الگوی ثابت که در نوشته‌های آموزشی و اطلاع‌رسانی کاربرد دارد، به تقسیم‌بندی اطلاعات و تسهیل درک خواننده کمک شایانی می‌نماید.

با این حال، زمانی که شما با هدف روایت جذاب یک داستان می‌نویسید، پاراگراف‌ها معمولا بیشتر و به دلایل مختلف شکسته می‌شوند.

در داستان‌نویسی، پاراگراف‌ها می‌توانند کوتاه تا حد یک جمله باشند.

در آثار داستانی، نویسنده در انتخاب طول پاراگراف‌ها آزادی عمل زیادی دارد. از پاراگراف‌های کوتاه و گزیده تا پاراگراف‌های بلند و توصیفی، همه می‌توانند در یک اثر واحد به کار روند. یک رمان‌نویس ممکن است برای توصیف یک صحنه پرشور، پاراگراف‌های طولانی و بی‌وقفه را انتخاب کند و در مقابل، برای ایجاد تنش و هیجان، از پاراگراف‌های بسیار کوتاه استفاده کند.

به طور کلی، هرگاه یک اتفاق جدید رخ می‌دهد یا زاویه دید تغییر می‌کند، نویسنده می‌تواند پاراگراف جدیدی را آغاز کند. به عنوان مثال:

۱. هر زمان که دیالوگ یا عمل بین شخصیت‌ها تغییر می‌کند.

در این قطعه از رمان "دختر گمشده" نوشته جیلین فلین، راوی، نیک، با خواهرش صحبت می‌کند.

او با صدایی که بین التماس و عصبانیت بود گفت: «ما در باران گم شدیم».

من شانه‌ای بالا انداختم.

مک‌من، نیک. یادته وقتی تو چایناتاون تو بارون گم شدیم؟ [...]»

پاراگراف اول یک خط دیالوگ سریع با یک تگ است که نشان می‌دهد چه کسی صحبت می‌کند. سپس نیک با یک عمل کوتاه (شانه بالا انداختن) واکنش نشان می‌دهد که در پاراگراف جداگانه‌ای قرار دارد. سپس یک پاراگراف شکسته دیگر وجود دارد تا نشان دهد که خط بعدی دوباره توسط خواهرش گفته می‌شود.

در این زمینه، پاراگراف‌های جدید به خواننده نشان می‌دهند که ما در حال تغییر شخصیت هستیم و به نویسنده اجازه می‌دهد از شروع کردن هر جمله دیگر با «مارگو گفت» یا «من گفتم» اجتناب کند.

۲. هنگامی که روایت بین عمل و تفکر تغییر می‌کند

در رمان‌ها، تغییر پاراگراف‌ها می‌تواند نشان‌دهنده‌ی تغییر زاویه‌ی دید راوی باشد. این تغییر اغلب از توصیف بیرونی و عینی وقایع به بیان درونی و ذهنی شخصیت‌ها منتقل می‌شود. برای مثال، در رمان «هیچ کس و هیچ چیز» اریش ماری رمارک، شاهد این هستیم که نویسنده با استفاده از پاراگراف‌های کوتاه و گاه تک‌جمله‌ای، به صورت لحظه‌ای و تکه‌تکه، مرگ یک سرباز در سنگرها را به تصویر می‌کشد. این شیوه‌ی نگارش، به خواننده اجازه می‌دهد تا به طور عمیق‌تری در ذهنیت شخصیت و احساسات او نفوذ کند.

اما هر نفسش قلب مرا برهنه می‌کند. مرد در حال مرگ صاحب این ساعات است، خنجری نامرئی دارد که مرا با آن می‌زند: خنجر زمان و افکار خودم.

من خیلی چیزها را برای زنده ماندن او می‌دادم. سخت است که اینجا دراز بکشی و مجبور باشی تماشایش کنی و به او گوش دهی.

ساعت سه بعدازظهر او مرد.

من دوباره نفس می‌کشم. اما فقط برای مدت کوتاهی. به زودی سکوت برای من سخت‌تر از ناله‌هایش می‌شود. حتی دوست دارم دوباره غرغر کردنش را بشنوم؛ به صورت تناوبی، گرفته، گاهی سوت نرمی و بعد دوباره گرفته و بلند.

رمارک از انتقال پاراگراف‌ها برای نشان دادن تغییر تمرکز پل (شخصیت اصلی) استفاده می‌کند و از جزئیات حسی مستقیم صحنه به بازتاب‌های درونی و آشفتگی عاطفی او می‌رود. تمایل پل برای زنده ماندن مرد در حال مرگ، در کنار واقعیت تلخ مرگ در جنگ، تضاد بین همدلی درونی او و تجربه غم‌انگیز جنگ را برجسته می‌کند.

۳. هر وقت یک جهش زمانی وجود دارد

وقتی نویسنده می‌خواهد نشان دهد که مدتی گذشته، اغلب پاراگراف جدیدی را شروع می‌کند. دیکنز هم در این قسمت از کتاب، با شروع پاراگراف جدید، به ما می‌گوید که زمان گذشته است.

در واقع، لباس‌هایش پاره‌های غم‌انگیزی بودند و الیور پیش از آن هرگز لباس نو نپوشیده بود.

یک عصر، حدود یک هفته پس از ماجرای تابلو، در حالی که او مشغول صحبت با خانم بدوین بود، پیغامی از آقای براونلو رسید که اگر الیور توئیست حالش خوب است، مایل است او را در اتاق کارش ببیند و کمی با او صحبت کند.

بدون تغییر پاراگراف، احساس عجیبی خواهد بود که راوی ناگهان ما را یک هفته به جلو می‌برد، درست در وسط صحبت کردن درباره لباس‌های الیور. در عوض، پاراگراف جدید نشان می‌دهد که یک بخش از داستان تمام شده است و بخش بعدی در حال شروع شدن است.

طول پاراگراف‌ها بر سرعت متن تأثیر می‌گذارد

طول پاراگراف (به همراه طول جمله) تأثیر عمیقی بر سرعت خواندن متن دارد. یک یا دو صفحه پاراگراف‌های طولانی، زمان بیشتری از خواننده می‌گیرد تا تمام شود و اغلب نشان‌دهنده این است که اتفاقات درون داستان به کندی رخ می‌دهند.

برای مثال، در رمان بزرگ گتسبی، فیتزجرالد زمان زیادی را صرف توصیف جاده‌ای می‌کند که نقش مهمی در داستان خواهد داشت.

در نیمه راه وست اگ به نیویورک، جاده موتوری با شتاب به خط آهن می‌پیوندد و یک چهارم مایل را در کنار آن می‌پیماید تا از منطقه‌ای متروکه فاصله گیرد. این دره‌ای از خاکستر است - مزرعه‌ای خیالی که در آن خاکسترها مانند گندم به صورت تپه‌ها و کوه‌ها و باغ‌های عجیب و غریب رشد می‌کنند، جایی که خاکسترها شکل خانه‌ها و دودکش‌ها و سرانجام با تلاش فراانسانی، شکل مردانی را به خود می‌گیرند که به‌طور مبهم و در حال فروپاشی از میان هوای پُرگرد حرکت می‌کنند. گاهی خطی از اتومبیل‌های خاکستری روی خطی نامرئی خزیده، یک جیرجیر ترسناک از خود ساطع می‌کند و به حالت توقف در می‌آید، و بلافاصله مردان خاکستری با بیل‌های سرب‌رنگ بالا می‌روند و ابر غیرقابل نفوذی را برمی‌انگیزند که عملیات مبهم آن‌ها را از دید شما پنهان می‌کند

این پاراگراف، با وسعت و تأثیرگذاری‌اش، همچون یک پلان گسترده سینمایی، این گوشه روستایی را در میان هیاهوی وست اگ و نیویورک به تصویر می‌کشد. انگار زمان در این قاب آهسته‌تر می‌گذرد و هر جزئیاتی، با وضوح بیشتری خودنمایی می‌کند.

به همین ترتیب، زمانی که فیتزجرالد می‌خواهد سرعت را افزایش دهد، از پاراگراف‌های کوتاه‌تر استفاده می‌کند، درست همانطور که در مثال زیر دیده می‌شود:

«برای چی یهو پول می‌خوای؟»

«خیلی وقته اینجام. می‌خوام برم. من و همسرم می‌خوایم بریم غرب.»

«همسرت می‌خواد!» تام با تعجب فریاد زد.

«ده ساله داره درباره‌ش حرف می‌زنه.» او برای یک لحظه به پمپ تکیه داد و چشمانش را سایه زد. «و حالا می‌ره چه بخواد چه نخواد. من می‌برمش.»

ماشین کوپه با گرد و غبار و تکان دادن دست از کنار ما رد شد.

«من چی بهت بدهکارم؟» تام با خشونت پرسید.

«من فقط دو روز پیش متوجه یه چیز خنده‌دار شدم»، ویلسون گفت. «به همین دلیل می‌خوام برم. به همین دلیل بود که بابت ماشین مزاحمت ایجاد کردم.»

«من چی بهت بدهکارم؟» «یک دلار و بیست سنت.»

در این بخش از رمان، تام بوکانان (آنتاگونیست) احساس می‌کند که گوشه گیر شده است زیرا هم همسر و هم معشوقه‌اش در حال دور شدن از او هستند. پاراگراف‌های کوتاه پشت سر هم نشان‌دهنده تحریک‌پذیری او هستند و به خوانندگان بینشی از بی‌قراری او می‌دهند. حتی ماشین کوپه‌ای که با رانندگی گتسبی از کنار او می‌گذرد، با استفاده از پاراگراف‌های کوتاه به نظر می‌رسد سرعتش نیز افزایش می‌یابد.

طول پاراگراف، ابزار قدرتمندی در دست نویسنده است. پاراگراف‌های کوتاه‌تر، با ایجاد وقفه‌های بیشتر، برای روایت لحظات پرشتاب و غیرقابل پیش‌بینی مناسب‌ترند. در مقابل، پاراگراف‌های بلندتر، با ایجاد جریان پیوسته کلمات، برای توصیف صحنه‌های آرام و گسترده، فضایی مناسب فراهم می‌کنند.

پاسخ