اولین مواجهه ما با دنیای کتاب‌ها، اغلب به دو نوع پایان‌بندی ساده، یعنی خوش یا غم‌انگیز، محدود می‌شود. اما با رشد ذائقه ادبی و تعمیق در خواندن، درمی‌یابیم که پایان‌بندی‌های داستانی بسیار متنوع‌تر از این دو حالت کلی هستند.

در بخش نخست این مقاله، قصد داریم به بررسی انواع مختلف پایان‌بندی‌هایی که نویسندگان در اختیار دارند و تأثیری که هر یک بر خواننده می‌گذارند، بپردازیم. در بخش دوم نیز، چند نکته کاربردی برای خلق یک پایان‌بندی تأثیرگذار در داستان ارائه خواهیم داد.

انواع پایان داستان (با مثال)

بیایید به بررسی رایج‌ترین انواع پایان داستان بپردازیم که بارها و بارها در داستان‌گویی خواهید دید. توجه داشته باشید که به دلیل ارائه برخی مثال‌ها از پایان رمان‌ها، ممکن است داستان برایتان اسپویل شود!

۱. پایان حل شده

پایان‌ حل‌شده به نقطه‌ای گفته می‌شود که در آن تمامی گره‌ها و پرسش‌های مطرح‌شده در داستان به طور کامل گشوده شده و پاسخ داده می‌شوند. در چنین پایانی، سرنوشت شخصیت‌ها به وضوح مشخص شده و هیچ ابهام یا پرسش بی‌پاسخی باقی نمی‌ماند. این نوع پایان‌بندی به خواننده اطمینان می‌دهد که داستان به طور کامل به پایان رسیده است و دیگر نیازی به ادامه دادن یا حدس زدن نیست.

به عنوان مثال، رمان ماندگار "صد سال تنهایی" اثر گابریل گارسیا مارکز، نمونه‌ای درخشان از یک پایان‌بندی بسته است. در این رمان حماسی، نویسنده با زبانی موجز و شیوا، تاریخ چند نسل از خانواده بوئندیا و شهر خیالی ماکوندو را روایت می‌کند. داستان از پیدایش این خانواده تا نابودی کامل آن ادامه می‌یابد و در نهایت با تصویر هولناکی از شهر متروک ماکوندو به پایان می‌رسد. این پایان‌بندی، در عین تراژیک بودن به همه پرسش‌های مطرح‌شده در طول داستان پاسخ می‌دهد و به خواننده تصویری کامل از سرنوشت شخصیت‌ها و شهر ارائه می‌کند.

درست انگار خود را در یک آینه سخنگو می‌دید. آن وقت باز هم به رمزگشایی ادامه داد تا از پیشگویی تاریخ و نحوه ی مردن خود مطلع شود، اما دیگر ازومی نداشت که تا سطر آخر به کارش ادامه دهد. زیرا دیگر خوب می‌دانست که هرگز دیگر از آن اتاق به بیرون نخواهد رفت. زیرا این طور پیشگویی شده بود که شهر آیینه‌ها ( یاسراب‌ها) درست در همان لحظه‌ای که آئورلیانو بابیلونیا کشف رمز دست‌ نوشته‌ها را تمام می‌کرد، با آن طوفان نوع، از روی کره‌ی زمین و از خاطره‌ی بشریت محو خواهد شد و آنچه در آن دست نوشته‌ها آمده است از ازل تا ابد تکرار نخواهد شد، زیرا نسل‌های محکوم به صد سال تنهایی هرگز فرصت دوباره‌ای برای زیستن بر روی زمین نخواهند یافت.

مارکز با نابودی کامل ماکوندو و تمامی ساکنانش، نقطه‌ی تلخ و تأمل‌برانگیزی بر رمان می‌گذارد. این پایان، برخلاف  یک پایان Deus Ex Machina، که در آن همه چیز به طور ناگهانی حل می‌شود، به طور منطقی و هماهنگ با سیر داستان و مفاهیم اصلی آن رقم می‌خورد. اگرچه پیش‌بینی کامل آن دشوار است، اما این پایان تلخ، سرنوشت محتوم خانواده بوئندیا و شهر افسانه‌ای‌شان را به تصویر می‌کشد.

چرا پایان بسته؟

پایان‌های بسته اغلب در آثار مستقلی مانند رمان‌ها، به ویژه رمان‌های عاشقانه، دیده می‌شوند. این نوع پایان‌بندی در مجموعه‌های داستانی نیز بسیار رایج است، جایی که نویسنده می‌خواهد با یک پایان خوش به داستان پایان دهد و مخاطب را با حس رضایت کاملی از تجربه خواندن ترک کند. در این نوع پایان‌ها، همه پرسش‌ها پاسخ داده می‌شوند و تمام گره‌های داستانی باز می‌شوند.

۲. پایان باز (حل نشده)

چنین پایانی، بیش از آنکه به پرسش‌ها پاسخ دهد، آن‌ها را برانگیخته و خواننده را مشتاق ادامه‌ی داستان می‌کند. این پایان، فضایی برای تأمل و تفکر درباره سرنوشت قهرمان فراهم آورده و خواننده را به خلق تصاویری از آینده‌ی داستان وا می‌دارد. برخی گره‌ها باز می‌شوند، اما در عین حال، پرسش‌های جدیدی مطرح شده و دریچه‌های تازه‌ای به روی روایت گشوده می‌گردد.

به عنوان مثال، «هری پاتر و شاهزاده دورگه» دقیقاً همین کار را انجام می‌دهد. پس از سال‌ها مقابله با ولدمورت، هری سرانجام راز نابودی او را برای همیشه می‌داند. با این حال، راه فقط خطرناک‌تر خواهد شد و به فداکاری‌های بیشتری از آنچه هر کسی تصور می‌کرد نیاز خواهد داشت.

مانند هری، خوانندگان می‌دانند که یک دیدار نهایی بین او و ولدمورت در راه است و همه چیز برای او و دوستانش تغییر خواهد کرد. به عنوان یک داستان مستقل، این پایان برای خوانندگان رضایت‌بخش نخواهد بود، اما به عنوان قسمت ماقبل آخر در این مجموعه، خوانندگان را برای ادامه مشتاق نگاه می‌دارد.

چرا پایان حل نشده (یا باز)؟

زیرا می‌تواند انتظار و هیجان را برای آنچه در آینده می‌آید ایجاد کند، اگر چندین کتاب را در یک مجموعه می‌نویسید، ممکن است بخواهید از یک پایان حل نشده استفاده کنید.

۳. پایان مبهم

پایان مبهم در ذهن خواننده سوال‌هایی می‌سازد که با « چی میشد اگر» شروع می‌شود. به جای اینکه به طور مستقیم بیان کند که بعد از پایان کتاب چه اتفاقی برای شخصیت ها می افتد، به خواننده اجازه می دهد تا در مورد آنچه ممکن است در آینده اتفاق بیفتد گمانه زنی کند، بدون اینکه مشخص کند پاسخ خواننده درست است یا غلط. بعضی از سوال‌ها حل شده‌اند و بعضی نه، فقط مسیر تفسیرهای فردی برای خواننده باز است.

مثال: لوئیس لوری در نخستین جلد از سه‌گانه‌ی "بخشنده"، از پایان مبهم استفاده می‌کند. جاناس، نوجوان کنجکاوی که در جامعه‌ای به ظاهر کامل زندگی می‌کند، با دریافت خاطرات گذشته، به تدریج پرده از رازهای تاریک این جامعه برمی‌دارد و مسیری جدیدی را برای خودش شروع می‌کند. این رمان، با طرح پرسش‌هایی بی‌پاسخ، خواننده را به تفکر واداشته و او را برای کشف ادامه‌ی داستان مشتاق می‌کند.

پایین‌تر، پایین‌تر، سریع‌تر، سریع‌تر. ناگهان با اطمینان و شادی متوجه شد که در پایین، جلوتر، منتظر او هستند؛ و همچنین منتظر نوزاد بودند. برای اولین بار، چیزی را شنید که می‌دانست موسیقی است. شنید که مردم می‌خوانند.

در پشت سر او، در فواصل عظیم زمان و مکان، از جایی که ترک کرده بود، فکر می‌کرد موسیقی هم شنید. اما شاید فقط یک پژواک بود.

خوانندگان کنجکاو می‌شوند که بدانند بعد از پایان سفرش چه اتفاقی برای جاناس، شهر و مردمی که پشت سر گذاشت می افتد. سه کتاب دیگر نیز وجود دارد، اما داستان متمرکز بر جاناس در همین‌ جا به پایان رسیده است. خوانندگان او را دوباره خواهند دید، اما فقط به عنوان یک شخصیت فرعی، و متوجه نمی‌شوند چگونه زندگی خود را بازسازی کرده است و جامعه به او واکنش نشان داده است. ممکن است خواننده برای این سوال‌ها گمانه زنی کند، اما پاسخی به وضوح داده نمی‌شود و به تخیل خواننده واگذار می‌شود.

چرا پایان مبهم؟

اگر می خواهید خوانندگان شما در مورد معنای کتابتان بیشتر تأمل کنند، و به جای برداشت معینی که در پس آن هستید، معنای شخصی و سابجکتیو از داستان شما دریافت کنند، از پایان مبهم استفاده کنید.

۴. پایان غیرمنتظره

اگر خوانندگان خود را به این باور رسانده‌اید که کتاب شما به یک شکل به پایان خواهد رسید، اما در آخرین لحظه ممکن، یک پیچش غیرمنتظره اضافه کنید که آنها انتظار نداشتند، شما یک پایان غیرمنتظره برای خود دست و پا کرده‌اید! برای یک نویسنده، این نوع پایان می‌تواند هیجان‌انگیز باشد، اما باید با دقت انجام شود. چرا که اگر به درستی انجام نشود، خواننده شما را ناامید و سرخورده خواهد کرد.

یک پایان غیرمنتظره باید به گونه‌ای انجام شود که همزمان که تعجب‌آور است، همچنان منطقی باشد و نتیجه رضایت‌بخشی را به همراه آورد.

مثال: یک رمان محبوب که از پایان غیرمنتظره استفاده می‌کند "و سپس هیچکس نبود" اثر آگاتا کریستی است. او داستان ده قتل را بدون اشاره به قاتل در یک عمارت منزوی جزیره‌ای روایت می‌کند. آخرین خطوط رمان چنین است:

هنگامی که دریا فروکش کند، قایق‌ها و مردان از خشکی خواهند آمد.

و آنها ده جسد مرده و یک مشکل حل نشده را در جزیره سولجر پیدا خواهند کرد.

امضا شده:

لاورنس وارگراو

شیوه‌ی رخ دادن قتل‌ها، ظن خواننده را نسبت به تقریباً هر شخصیتی برمی‌انگیزد. در اوج داستان، همه قربانیان جان می‌بازند و معمای قتل‌ها پیچیده‌تر می‌شود. اما راز با رسیدن پیامی در بطری فاش می‌شود؛ قاتل یکی از خود قربانیان است! پایان داستان، با وجود شگفت‌انگیز بودن، برای خواننده رضایت‌بخش است. زیرا طرح داستانی را به گونه‌ای به پایان می‌رساند که هم تعجب‌آور است و هم خواننده را به تفکر درباره چگونگی طراحی این قتل‌های پیچیده و منطقی بودن آن‌ها وامی‌دارد.

چرا پایان غیر منتظره؟ این پایان‌های پیچیده، امضای رمان‌های معمایی هستند. اما حواستان باشد: خوانندگان این ژانر گرچه انتظار غافلگیری دارند، از پایان‌هایی که بی‌دلیل از آسمان می‌بارند خوششان نمی‌آید. برای یک پایان غیرمنتظره‌ی موفق، باید در طول داستان سرنخ‌هایی قرار دهید تا خواننده بتواند پس از افشای راز، با خودش بگوید: "آها، فهمیدم!"

۵. پایان چرخشی

بخش قابل توجهی از داستان‌نویسی، ساختاری چرخه‌ای دارد. این بازگشت گاه نمادین است، همچون بازگشت قهرمان به خانه در ساختار کلاسیک داستان‌های قهرمانی. در مواردی دیگر، چرخه به معنای واقعی کلمه رخ می‌دهد، یعنی داستان دقیقاً در همان نقطه‌ای پایان می‌یابد که آغاز شده است.

برای مثال، ارین مورگنشترن در کتاب خود، "سیرک شبانه"، از چنین پایانی استفاده می‌کند. داستان با یک دوئل بین دو شعبده‌باز در "Le Cirque des Rêves"، یک سیرک سیار که به خودی خود شخصیت محسوب می‌شود، آغاز می‌شود و در همان نقطه نیز به پایان می‌رسد. ویجت، یکی از شعبده‌بازان، با این جمله مشهور کتاب، داستان را به پایان می‌برد: "سیرک بدون هشدار می‌رسد."

این جمله در آغاز کتاب نیز به عنوان مقدمه‌ای پر از شگفتی و انتظار به کار رفته بود. در پایان، همان جمله به عنوان یک حلقه وصل عمل می‌کند و برای کسانی که در سیرک باقی مانده‌اند امیدبخش است. مورگنسترن علاوه بر این، چند صفحه پایانی را به توصیف بازدید خواننده از سیرک به شیوه‌ای شخصی اختصاص می‌دهد و بدین ترتیب رمان را با همان زاویه دید اول شخص که آغاز شده بود، به پایان می‌برد.

چرا پایان چرخشی؟ استفاده از پایان چرخشی در ادبیات داستانی بسیار رایج است. این نوع پایان، به نویسنده حس جهت‌گیری می‌دهد؛ زیرا او می‌داند که داستان را به همان شکلی که آغاز کرده، به پایان خواهد برد. اما این به معنای آسان‌تر شدن فرآیند نوشتن نیست. در واقع، نویسنده باید تلاش کند تا عمق بیشتری به اعمال و وقایع تکراری ببخشد تا در پایان، احساس کاملاً متفاوتی ایجاد شود.

۶. پایان گسترده

پایان گسترده که به  اپیلوگ هم شناخته می‌شود، نوعی پایانی است که توصیف می‌کند پس از پایان داستان چه اتفاقی برای دنیای داستان می‌افتد و به گونه‌ای به سرنوشت شخصیت‌ها در آینده اشاره می‌کند.

مثال: در کتاب "دزد کتاب" اثر مارکوس زوساک، خود مرگ، داستان دختر جوانی را در آلمان نازی روایت می‌کند. در اپیلوگ چهار قسمتی خود، زوساک به خواننده بینش می‌دهد که پس از بمباران چه اتفاقی برای لیزل افتاد، زندگی بزرگسالی او و حتی مرگش.

من فقط توانستم به لیزل ممینگر نگاه کنم و تنها حقیقتی را که واقعاً می‌دانم به او بگویم. من به دزد کتاب گفتم و اکنون به شما می‌گویم.

 یادداشت پایانی از راوی شما

من توسط انسان‌ها شکار می‌شوم.

زوساک به جای پرداختن به جزئیات مفصل، با بهره‌گیری از فصل‌های کوتاه، نگاه‌های اجمالی و پراکنده‌ای به زندگی شخصیت‌ می‌اندازد. علاوه بر این، این کار به راوی (مرگ) اجازه می‌دهد تا با لیزل (شخصیت اصلی) در سطحی برابر گفت‌وگو کند و آن‌ها را در پیوندی نزدیک قرار دهد.

چرا پایان گسترده؟ اگر با رسیدن به انتهای داستان احساس می‌کنید که پایان بندی در دنیای واقعی داستان امکان پذیر نیست، این نوع پایان بندی انتخاب هوشمندانه‌ای است. با این حال، نباید جایگزین پایان سنتی شود یا برای جبران پایان ضعیف استفاده شود. در عوض، باید بینش بیشتری در مورد شخصیت‌ها ارائه دهد و برای خوانندگان یک نتیجه‌گیری ارائه کند.

اکنون که متوجه شدید چه نوع پایان‌هایی وجود دارد، بیایید شروع به فکر کردن در مورد نحوه ایجاد آنها برای خود کنیم.

چگونه یک داستان را در 7 مرحله به پایان برسانیم

۱. پایان داستان خود را از همان ابتدا در نظر بگیرید

داستان شما ممکن است شامل چندین خط داستانی و زیرمجموعه باشد، اما همه کتاب‌ها یک سوال اصلی دارند که در همان ابتدای داستان مطرح می‌شود. مثلاً:

  • چه کسی رئیس را کشت؟
  • آیا عاشقان به هم می‌رسند؟
  • آیا گروه قهرمانان می‌توانند دنیا را نجات دهند؟

این سوال اصلی، نیروی محرکه‌ای است که داستان شما را به جلو می‌برد و باید تا پایان کتاب به آن پاسخ داده شود. حتی اگر قصد دارید داستانی دنباله‌دار بنویسید، هر کتاب باید یک سوال اصلی داشته باشد و به آن پاسخ داده شود.

۲. پایان داستان باید هم حس رضایت و هم امید ایجاد کند

استل لور، معتقد است که یک پایان خوب، هم به خواننده احساس رضایت می‌دهد و هم به او امید می‌دهد. او می‌گوید:

«شخصیت داستان شما از سختی‌های زیادی گذشته است، بنابراین در پایان باید چیزی زیبا ببیند که به او اجازه دهد نفس بکشد و برای ماجراجویی بعدی آماده شود. حتی پایان داستان شما باید خواننده را مشتاق ادامه داستان کند. به طوری که کتاب را با یک آه ببندد. این بهترین راه برای ایجاد یک پایان خوب است.»

۳. نوآوری را فراموش نکنید

این توصیه برای همه مراحل نوشتن کاربرد دارد، اما برای پایان داستان اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. هرچند که برخی ژانرها انتظار پایان مشخصی دارند (مثل پایان خوش در داستان‌های عاشقانه یا کشف قاتل در داستان‌های معمایی)، شما نباید اجازه دهید که خواننده به راحتی پایان داستان را حدس بزند. پس حتی اگر پایان داستان قابل پیش‌بینی باشد، سعی کنید راه‌هایی برای تازه و جذاب نگه داشتن آن پیدا کنید. برای این کار، سعی کنید عمیق‌تر از اولین فکری که به ذهنتان می‌رسد، فکر کنید. احتمالاً این اولین فکر، اولین فکری است که به ذهن خواننده هم می‌رسد. شما لزوماً نباید این انتظار را بر هم بزنید، اما با این کار می‌توانید ایده‌هایی برای ایجاد پایان بهتر پیدا کنید.

۴. مطمئن شوید که داستان واقعاً تمام شده است

برای ایجاد پایانی رضایت‌بخش، باید به همه جزئیات داستان توجه کنید. جاسمین کیرکباید، مدیر انتشارات Endeavor Media، می‌گوید که باید از قانون تفنگ چخوف پیروی کنید. یعنی هر خط داستانی و زیرمجموعه باید به نتیجه مشخصی برسد. اگر می‌خواهید برخی از خطوط داستانی را باز نگه دارید، باید به خواننده بگویید که این اتفاق عمدی است و از این ابهام برای ایجاد حس کنجکاوی استفاده کنید.

۵. تأثیر آخرین برداشت‌ها

آخرین خط یک داستان، به نحوی حتی مهم‌تر از اولین خط آن است. این آخرین برداشتی است که در ذهن خواننده می‌ماند و نتیجه‌گیری نهایی کل کتاب محسوب می‌شود. بر روی احساساتی که می‌خواهید خواننده هنگام بستن کتاب تجربه کند تمرکز کنید و از خود بپرسید چه تصویر یا فکری می‌تواند بهترین انتقال‌دهنده این احساسات باشد. اگر مطمئن نیستید که این تصویر یا فکر چه باید باشد، به تم اصلی کتابتان رجوع کنید. اغلب، تصویر پایانی خلاصه‌ای است از همه چیزهایی که تم شما در طول داستان به دنبال ساختن آن بوده است.

۶. تکمیل دایره داستان

جنی بیلی، ویراستار، می‌گوید یک پایان خوب، داستان‌های درونی و بیرونی کتاب را به یک نتیجه منطقی می‌رساند.

«شما باید دایره داستان را کامل کنید. باید جایی که شروع کردید به پایان برسید. باید حقیقتی را که شخصیت اصلی شما در ابتدای داستان باور داشت، در پایان به عنوان دروغی آشکار کنید. در پایان، شخصیت اصلی لزوماً به آنچه می‌خواهد نمی‌رسد، اما حتماً به آنچه نیاز دارد می‌رسد.»

۷. رها کردن برخی پرسش‌ها

پایان‌بندی‌ها نیازمند تعادل هستند. اگر پایان‌بندی خیلی کوتاه باشد، کتاب شما عجولانه و ناقص به نظر می‌رسد، اما اگر خیلی طولانی باشد، بخش پایانی یا دِنومان داستان کش می‌آید. به طور کلی، بهتر است پایان‌بندی را مختصر نگه دارید، مخصوصاً اگر بخواهید فضایی برای یک اپیلوگ داشته باشید.

به جای اینکه چندین فصل را صرف پاسخ دادن به تمام پرسش‌هایی که مطرح کرده‌اید کنید، اشکالی ندارد که به خوانندگان خود اعتماد کنید تا برخی نتیجه‌گیری‌ها را خودشان انجام دهند.

اما اگر می‌خواهید همه چیز به طور کامل بسته شود، می‌توانید حل برخی از خرده پیرنگ‌ها داستان را به قبل از اوج داستان منتقل کنید. این کار باعث می‌شود که همه چیز در چند صفحه آخر جمع نشود و به خرده پیرنگ‌ها فرصت تنفس داده می‌شود.

پاسخ