اگه ازتون بخوام فرق بین نوشتن یه رمان عاشقانه و یه رمان ترسناک رو بگید، حتما به مواردی مثل اتفاقها، کاراکترها اشاره میکنید. موردی که شاید کمتر به عنوان یه فاکتور متمایز کننده در نظر گرفته میشه، بحث فضاسازی در داستان هستش.
فضاسازی رمان عاشقانه با یه رمان ترسناک فرق میکنه. مثلا اگه یه رمان عاشقانه در جنگل اتفاق بیفته، جنگل برای ما احساس لطیف، آروم و لذت بخش رو داره. حالا اگه همین جنگل موقعیت یه داستان ترسناک باشه، باید از خطراتش و خلوت مرگبارش تاثیر بگیریم.
تمام اتفاقهای داستان، رفتار کاراکترها، در مکانی اتفاق میافته که این موقعیت یه فرصت کاربردی برای پررنگ کردن اتفاقات و رفتار کاراکترهاست.
برای شروع اول باید متوجه بشیم که فضاسازی چیه و در مرحله بعدی به نحوه فضاسازی در داستان بپردازیم.
فراموش نکنید که پادکست نویسندگی خلاق را در کست باکس گوش کنید. من در این پادکست در مورد داستان نویسی و نویسندگی صحبت میکنم و سعی میکنم در این مسیر در کنار شما باشم. پیشاپیش ممنون از حمایت شما بابت سابسکرایب کانال و معرفی به دیگران.
فضاسازی در داستان چیست؟
فضا در داستان احساسیه که از زمان و مکانی که صحنهها و اتفاقها در داستان میفته میگیریم. همونطور که در مثال قبلی اشاره کردم وقتی شما در یه رمان عاشقانه مکان یکی از صحنههای خودتون رو جنگل قرار میدید، توصیفهای شما از فضای جنگل، احساسی رو به خواننده منتقل میکنه. به این احساس، جو یا فضا ( atmosphere) گفته میشه.
شاید وقتی به کلمه فضاسازی فکر میکنیم، بیشتر به نظر میاد که منطورمون ساخت فضایی هستش که داستان در اون اتفاق میافته ولی این تصور با اینکه از لحاظ کلمهای منطقی به نظر میرسه ولی تعریف درستی از فضاسازی نیست و بیشتر به خلق دنیای داستان (world building) مرتبطه. اینکه بگیم مثلا داستان در جنگلهای شمال در سال 1352 اتفاق میافته فقط زمان و مکان دنیای داستان رو کشیدیم و فضایی (جوی) در ذهن خواننده نساختیم.
وقتی در مورد فضاسازی در داستان صحبت میکنیم، یعنی همزمان طوری زمان و مکانی که داستان در اون اتفاق میافته ( دنیای داستان) رو برای خواننده تصویر بکشیم که احساس خاصی در ذهنش ساخته بشه. پس تا انتهای این مقاله وقتی در مورد فضاسازی در داستان صحبت میکنم، منظورم احساسیه که در ذهن خواننده از موقعیت صحنهها شکل میگیره.
حالا که فهمیدیم فضاسازی چیه و چه کارکردی داره، بریم سراغ اینکه چطور میتونیم فضاسازی انجام بدیم.
فضاسازی در داستان چطور انجام میشه؟
قبل از اینکه فضاسازی در داستان رو شروع کنیم، باید حال و هوای کلی حاکم بر داستان یا نوشتتون رو مشخص کنید ( حال و هوای کلی به انگلیسی میشه mood).
بعد از اینکه خواننده کل نوشتتون رو خوند قراره چه حسی از کل نوشته بگیره؟
مثلا اگه دارید یه داستان ترسناک مینویسید خب احساس کلی یا مودی که خواننده ممکنه از داستانتون بگیره، ترس و اضطراب و دلهره میتونه باشه. اگه دارید یه داستان عاشقانه مینویسید، دوست داشتن، دلتنگی یا تنهایی.
حال و هوای کلی داستان مثل یه چتر میمونه که سایش روی تموم نوشته شما حاکمه. احساسی که از پیرنگ، رفتار کاراکترها، واکنشهاشون و فضای داستان برداشت میکنیم همگی حال و هوای کلی داستان رو برامون میسازه. حالا فضاسازی هم زیرمجموعه حال و هوای کلی داستانه که باید باهاش هارمونی داشته باشه. پس قبل شروع فضاسازی در داستان، اول حال و هوای کلی داستانمون رو مشخص میکنیم. که یه موقع وسط یه داستان عاشقانه، به اشتباه فضاسازیمون احساس ترس به خواننده منتقل نکنه!
بعد از اینکه حال و هوای کلی داستان و نوشتمون مشخص شد، حالا میتونیم بریم سراغ فضاسازی داستان.
1. خلق تصویر موقعیت
یه نویسنده قبل از شروع نوشتن هر چیزی، اول باید یه تصویر از چیزی که میخواهد بنویسه رو در ذهن خودش بکشه. این کار معمولا قبل از شروع به نگارش شروع میشه و پیش نیاز فضاسازی در داستان هستش.
اگه تصمیم دارید موقعیت صحنه خودتون رو در جنگل بذارید و خیلی تصویر خاصی در ذهنتون نمیبینید، در گوگل جنگلهای مختلف رو سرچ کنید و عکسهارو ببینید. گاهی اوقات نیازه اون تصویری که دوست دارید صحنتون در اونجا اتفاق بیفته رو ذخیره کنید و کنار دستتون داشته باشید.
گاهی اوقات هم تصویر واضحی از صحنه داستانتون در ذهنتون دارید و خب در این صورت خیلی نیازی نیست که از تصاویر دیگه استفاده کنید. مثلا اگه ساکن شمال کشور باشید، به احتمال زیاد در ذهنتون تصویرهای بیشتری از کسی دارید که در شهرهای جنوبی زندگی میکنه.
۲. جزئیات تصویر
به تصویری که دارید دقت کنید، این تصویر چه فاکتوری داره که اون رو با سایر تصاویر مشابه متمایز میکنه؟ این جزئیات باعث میشه که زودتر به هدفتون که تصویر کردن در ذهن خوانندس برسید. مثلا اگه بگید:
«جنگلی متراکم، با درختهای بلند و درهای در نزدیکیش که از آن صدای جریان آب به گوش میرسید»
شما تصویری خلق کردید که شبیه تمام جنگلهای دنیاست و نتونستید خواننده رو ببرید به موقعیتی متمایز که در ذهنش بمونه. ولی اگه همزمان به کلیاتی که خواننده از جنگل داره اشاره کنید و همراهش کنید با جزئیات، تصویر دقیقتری برای خواننده میسازید. مثلا بگید:
«با فاصلهی چند ثانیه صدای قورباغهها از برکه به گوش می رسید. نزدیک برکه که میشدی بوی نم با انعکاس تصویر درختان بلند با تنه سبزشان در آب بی حرکت برکه، همچون یک سمفونی مینواخت.»
در این مثال، با اشاره به صدای قورباغه و بوی نم برکه، آب بی حرکت برکه و تنه سبز درختان، جنگل خاصی که در ذهن داریم رو با تصویر عمومی که خوانندهها از جنگل دارن کمی متمایز کردیم.
۳. استفاده از حواس پنج گانه
وقتی از بیشتر نویسندههای تازه کار میخوای یه موقعیت رو توصیف کنن، برای توصیف جزئیات فقط به حس بینایی اکتفا میکنن و دور سایر حواس رو خط میکشن. اگه بتونیم خواننده رو با همه حواسش درگیر موقعیت خودمون بکنیم، اجازه میدیم که خودش اون موقعیت رو دوباره تجربه کنه. وقتی خواننده چیزی رو با حواسش خودش تجربه میکنه، همزمان احساسش هم درگیر میشه و در ذهنش تصویری ساخته میشه که نمود احساسی هم براش داره. برمیگردم به مثال قبلی که زدم:
«با فاصلهی چند ثانیه صدای قورباغهها از برکه به گوش می رسید. نزدیک برکه که میشدی بوی نم با انعکاس تصویر درختان بلند با تنه سبزشان در آب بی حرکت برکه، همچون یک سمفونی مینواخت.»
در این مثال از حس شنوایی در توصیف صدای قورباغهها، از حس بینایی در توصیف درختان و حس بویایی در توصیف اطراف برکه استفاده کردم. الان اگه هر اتفاقی در نزدیکی برکه بین کاراکترها اتفاق بیفته، به صورت پیش فرض در ذهن خواننده صدای قورباغهها و بوی نم برکه در پس زمینه قرار میگیره.
شاید جالب باشه براتون ولی تا اینجای کار ما هنوز فضاسازی داستانی انجام ندادیم و فقط تونستیم تصویری که در ذهنمون داریم رو طوری برای خواننده بکشیم که بتونه تجربش کنه.
۴. ارتباط موقعیت با اتفاقی که قرار است در آن بیفتد
یادتونه اول مقاله در مورد ارتباط حال و هوای داستان (mood) با صحنه گفتم؟ در این مرحله باید حال و هوای داستان و اتفاقی که قراره در صحنه بیفته رو در فضاسازیمون جا بدیم. به عنوان مثال اگه قراره اتفاقی که کنار برکه میافته لحظه جدایی یا خداحافظی دو تا رفیق باشه، باید این احساس جدایی در فضاسازی که از صحنه میکنیم هم وجود داشته باشه.
«انتظار و سکوت مابین صدای قورباغهها بیشتر از هر چیز دیگری از برکه به گوش میرسید. در آن لحظات، انعکاس کدر و مبهم تصویر درختان بلند با تنه سبزشان در آب ساکن برکه، سمفونی خالی از هیاهویی مینواخت. انگار که از غرق شدن کسی در آن برکه سالهاست که میگذرد»
تمرکز روی کلماتی مثل سکوت، انتظار، کدر، مبهم، ساکن و غرق شدن ذهن خواننده رو هم سو با احساسی میکنه که قراره در اتفاق برکه تجربه کنه. وقتی فردی جدایی رو تجربه میکنه، همزمان قراره چنین احساسهایی هم تجربه کنه. پس با فضاسازی، زمین رو برای چیزی که در انتظار کاراکترهاست آماده میکنیم.
فراموش نکنید که زمینه چینی و توصیف نباید به صورت مستقیم باشه و به طور کامل لو بده که قراره چه اتفاقی بیفته.
چند نکته ضروری هنگام فضاسازی در داستان
حالا که با کلیات فضاسازی آشنا شدید و یاد گرفتید که برای فضاسازی در داستان باید چیکار کنید، این چند نکته بهتون در بهبود کیفیت فضاسازی در داستان کمک میکنه.
۱. انتخاب کلمه
برای من یکی از وقتگیرترین مراحل فضاسازی در داستان، انتخاب کلمه مناسبه. چرا حالا اینطوریه؟
هر کلمهای جدای از اینکه اسم، فعل یا صفت باشه، در دلش یه بار معنایی خاصی داره. بین کلماتی که انتخاب میکنیم و حال و هوای صحنه باید هارمونی وجود داشته باشه. به عنوان مثال به این جمله نگاه کنید:
«انگار که از غرق شدن کسی در آن برکه سالهاست که میگذرد»
در اینجا من به جای فعل «غرق شدن» میتونم کلمات دیگهای جایگزین کنم. مثلا میتونم بگم افتادن یا مردن. ولی کلمهی «افتادن» احساس متمایزی در خودش نداره و بیشتر ازش در صحبتهای روزمره استفاده میکنیم. مثلا میگیم فلان چیز افتاد زمین. پس خیلی از لحاظ احساسی، معنای خاصی پشتش نیست.
کلمه مرگ شاید انتخاب بهتری باشه ولی مرگ هم خیلی کلمهی عمومیه و فقط به احساس مبهم از ازدست دادن اشاره میکنه. ولی کلمهی غرق شدن برای من تصویر دقیقتری میکشه، نشون دهندهی اینه که یه نفر داشته تلاش میکرده که زنده بمونه ولی نتونسته. علاوه بر این، ارتباط بهتری هم با سایر قسمتهای نوشته داره. اون سیر تدریجی و گذر زمان که در فاصله بین صداهای قورباغه گفتم و تلاش برای جدا نشدن رو که حال هوای کلی نوشته هم هستش رو بهتر تکمیل میکنه.
برای اینکه کلمات بهتری برای فضاسازی در داستان به ذهنتون برسه باید در مرحله اول دایره لغات خودتون رو گسترش بدید و در مرحله بعد به احساس ضمنی و معانی بیرونی که کلمات در ذهن خواننده دارن توجه کنید.
تفاوت بین یه فضاسازی خوب با یه فضاسازی شاهکار در تلاشیه که شما در تکمیل کردن پازل کلمات دارید. اینجا جاییه که باید به عنوان یه نویسنده تمام عیار خودتون رو نشون بدید و کلمهای انتخاب کنید که دم دستی نیست.
۲. ساختار جملات
معمولا وقتی از بعضی نویسندهها میپرسی که چرا در این قسمت داستان جملاتت کوتاهه و در یه قسمت دیگه جملات بلندتر استفاده کردی، معمولا یا جوابی ندارن و بدون قصد قبلی این کار رو انجام دادن یا اینکه بهتون میگن که سبک نگارشی من اینطوریه. بگذریم که خود همینگوی هم هیچ وقت جرئت نکرد همچین جملهای بگه. حالا این حرف ها به کنار.
ساختار جملات این امکان رو برای نویسنده فراهم میکنه که در جهت فضاسازی داستانش ازش استفاده کنه. طول جملات رابطه مستقیمی با فضای صحنتون داره.
به طور پیش فرض خواننده با خوندن جملات کوتاه، احساس عجله و تنش میکنه و با جملات بلندتر احساس فراغ و راحتی. نویسندهای که از این موضوع آگاهه از این فرصت استفاده میکنه که طول جملات رو با فضاسازی داستانش همسو کنه.
به عنوان مثال وقتی دارید اتفاقی رو در شلوغی مترو توصیف میکنید و کاراکتر عجله داره که به جایی برسه، بهتره از جملات کوتاهتر استفاده کنید. حالا اگه کاراکترتون قراره یه شام رمانتیک با معشوقش در کلبهی جنگلی بخوره، اگه از جملات طولانیتر استفاده کنید احساس راحتی و فراغ بال رو متناسب با فضای صحنه به خواننده منتقل میکنید.
ممکنه داستانتون در مورد دختری باشه که داره از دست یه سری از آدما فرار میکنه و بعد کش و قوسهای فراوان به جنگل میرسه، که به نظر میاد امنیت بیشتری داره. فکر میکنم دیگه الان بتونید تشخیص بدید که طول جملات باید در هر کدوم از صحنهها به کدوم سمت میل کنه.
گاهی اوقات در فضاسازی یه صحنه میتونیم از ترکیب جملات کوتاه و بلند استفاده کنیم. همونکاری که من تو مثال قبلی انجام دادم.
«انتظار و سکوت مابین صدای قور قور قورباغهها بیشتر از هر صدای دیگری از برکه به گوش میرسید. در آن لحظات، انعکاس کدر و مبهم تصویر درختان بلند با تنه سبزشان در آب ساکن برکه، سمفونی خالی از هیاهویی مینواخت. انگار که از غرق شدن کسی در آن برکه سالهاست که میگذرد»
قسمتی که در مورد انتظار و توصیف برکه هستش، جملات طولانیتری نسبت به قسمتی که در مورد غرق شدنه داره. دلیلش هم اینه که با کوتاه کردن جمله آخر انگار اون کشش ابتدایی از بین میره و کمی دلهره در خواننده ایجاد میشه. که میتونم از این دلهره استفاده کنم تا خواننده منتظر بمونه که قراره چه اتفاقی بیفته.
وقتی از ترکیب جملات کوتاه و بلند در فضاسازی استفاده میکنیم باید به فضایی که هر جمله داره میسازه بیشتر توجه کنیم تا حال و هوای کلی صحنه و ساختار جملمون رو متناسب با اون تنظیم کنیم.
۳. منابع الهام
این مورد به محیط نویسنده هنگام فضاسازی برمیگرده. خیلی ترجیح نمیدم در مطالب آموزشی در مورد وضعیت نوشتن نویسنده صحبت کنم چون فکر میکنم برای هرکسی روتین نوشتن متفاوته و همه نویسندهها شبیه هم نیستن. ولی این مورد تجربه شخصی منه، اگه دیدید کاربردیه میتونید شما هم استفاده کنید.
برای من موسیقی بی کلام و متن فیلم منبع الهام خوبی برای فضاسازی داستانهامه. مثلا اگه بخوام صحنهای که دلهره داره رو بنویسم، موسیقی متن یه فیلم ترسناک رو میذارم و بعد شروع به نوشتن میکنم. بعضی وقتها هم قسمت روایت رو روش میخونم.
به سری نویسندههای دیگه هم ترجیح میدن محیطشون رو با محیط داستان هم جهت کنن. مثلا اگه بشینید وسط یه کافه که تولد داره برگزار میشه و بخواهید در مورد طبیعت بکر بنویسید شاید کارتون سخت بشه. پس بهتره برای فضاسازی این قسمت یه محیط آرومتر برای نوشتن انتخاب کنید.
آمنه says:
بابت توضیحات مفید شما متشکرم .