استیون کینگ، استاد داستاننویسی، در آغاز هر رمان، خواننده را با قدرتی خاص به دنیای داستان میکشاند. او با جملهای گیرا، خواننده را دعوت میکند تا همراه او به سفری هیجانانگیز بپردازد. آیا میخواهید خوانندگانتان را چنان شیفته داستان کنید که نتوانند از آن دل بکنند؟ در ادامه، 8 گام قدرتمند برای شروع یک رمان را با هم بررسی میکنیم:
- تشخیص اهمیت آغاز یک رمان
- انتخاب زاویه دید مناسب
- نوشتن جمله آغازین قدرتمند
- تعیین انتظارات خواننده از همان صحنه اول
- معرفی شخصیتهای اصلی در ابتدای داستان
- ایجاد بحران و تعلیق
- ایجاد حادثه محرک برای پیشبرد روایت
- ویرایش دقیق
اهمیت آغاز یک رمان
همانطور که استیون کینگ میگوید، آغازهای خوب در یک رمان تنها جملات زیبا نیستند؛ آنها دروازهای به دنیای تخیلی نویسنده هستند. آغاز یک رمان باید بستر داستان را آماده کند و به خواننده پیشزمینهای از آنچه در ادامه خواهد خواند، بدهد. به عبارت دیگر، آغاز یک رمان باید به خواننده بگوید که در این سفر داستانی با چه چیزی روبرو خواهد شد.
لحن کلی رمان خود را در نظر بگیرید
قبل از شروع نوشتن رمان، به لحن کلی داستان خود فکر کنید. آیا میخواهید داستانی آرام و لطیف داشته باشید یا داستانی پر هیجان و تیز مثل تیغ؟ نگران نباشید اگر ترجیح میدهید در حین نوشتن، مسیر داستان را کشف کنید. نیازی نیست کل داستان را از قبل برنامهریزی کنید، اما تعیین لحن کلی از همان ابتدا به شما کمک میکند تا داستان یکدستی خلق کنید. فرض کنید روی جلد یک رمان عاشقانه، یک چاقوی خونین کشیده شده باشد! مطمئناً خواننده گیج میشود. همین اتفاق ممکن است برای داستان شما هم بیفتد اگر لحن ابتدای داستان با بقیهی آن هماهنگ نباشد. پس قبل از نوشتن اولین جمله، تصویری کلی از مسیر داستانتان در ذهن داشته باشید. این موضوع به خصوص برای رمانهایی که قرار است ادامهدار باشند، اهمیت زیادی دارد.
انتخاب زاویه دید مناسب برای داستاننویسی
با توجه به حال و هوای کلی رمانتان، یکی از مهمترین تصمیمات شما به عنوان نویسنده، انتخاب زاویه دید روایت است. آیا میخواهید با استفاده از نقطه نظر اول شخص، داستان را از زبان خود شخصیت اصلی و به شیوهای صمیمی و رنگارنگ روایت کنید، همانند رمان "ماجراهای هاکلبری فین"؟ یا ترجیح میدهید با اتخاذ نقطه نظر سوم شخص دانا، به عنوان یک ناظر بیرونی و آگاه از افکار همه شخصیتها، به داستان نگاهی جامع و گسترده داشته باشید، مانند رمان "غرور و تعصب"؟
انتخاب زاویه دید مناسب برای ژانر شما
هر زاویه دیدی که انتخاب میکنید باید در خدمت داستان شما باشد. به طور معمول، هر ژانری نقطه نظر غالب خود را دارد. رمانهای جوانان اغلب از نقطه نظر اول شخص استفاده میکنند تا خواننده بتواند به خوبی با شخصیت اصلی همذاتپنداری کند. در مقابل، رمانهای معمایی معمولاً از نقطه نظر سوم شخص محدود بهره میبرند تا فضای رازآلود و پلیسی داستان حفظ شود.
نوشتن جمله آغازین قوی
رسیدن به این نقطه، سختترین بخش شروع یک رمان است: نوشتن اولین جملهای که خواننده را به دنیای داستانتان بکشد. اما نگران نباشید، همینجاست که نوشتن واقعا لذتبخش میشود! بالاخره، شما قرار است کاری را انجام دهید که در آن بهترین هستید.
حقیقت این است که هیچ فرمول مشخصی برای ساختن یک جمله آغازین بینظیر وجود ندارد. میتوانید با جملهای عجیب و غریب مثل جورج اورول، خواننده را شوکه کنید:
"روز سرد و روشنی در آوریل بود و ساعتها سیزده بار نواختند."
یا مثل شارلوت برونته، با آرامش و سادگی وارد داستان شوید:
"امروز هیچ امکانی برای پیادهروی وجود نداشت."
مهمترین نکته این است که جمله آغازینتان باید در همان ابتدای رمان، حس خوبی بدهد.
تعیین انتظارات خواننده از همان صحنه اول
چگونه برای رمان خود فضایی خاص ایجاد کرده و آن را از ابتدا تا انتها حفظ کنیم؟ همه چیز به این بستگی دارد که از همان آغاز، خواننده چه انتظاراتی داشته باشد.
اگر رمانی پرهیجان و جاسوسی مینویسید که در هر فصلش صحنههای تعقیب و گریز و تیراندازی وجود دارد، باید خواننده را سریعاً وارد این دنیای پرشتاب کنید. شروع آرامی که در آن قهرمان داستان در حال پختن نان زنجبیلی و فکر کردن به گذشته است، برای چنین رمانی مناسب نیست. به همین ترتیب، رمانی آرام و درونگرا که به مسائل روانشناسی میپردازد نباید با یک تعقیب و گریز نفسگیر شروع شود.

برای ایجاد مقدمهای هماهنگ با کل داستان، نیازی نیست که تمام جزئیات را از ابتدا مشخص کرده باشید. مانند یک نقاش که قبل از شروع نقاشی، رنگهای پالت خود را انتخاب میکند، شما هم باید لحن و فضای کلی داستان را مشخص کنید. ممکن است هنوز طرح کلی داستان در ذهنتان نباشد، اما میدانید که آیا میخواهید از رنگهای شاد و روشن استفاده کنید یا رنگهای تیره و غمگین.
در همان آغاز نوشتن، شخصیتهای اصلی خود را معرفی کنید
با اولین جملهی داستان، شخصیتها را وارد صحنه کنید تا داستان را به حرکت درآورند.
معرفی زودهنگام شخصیتها از یک اشتباه بزرگ در رماننویسی جلوگیری میکند: شروع داستان با توصیفهای طولانی و اطلاعات اضافی. شاید نمونههایی از این دست را دیده باشید: شروع داستان با توصیف طولانی یک منظرهی خالی از سکنه، یا پر کردن صفحات اول با اطلاعات مفصل در مورد دنیای داستان. این نوع شروعها باعث حواسپرتی خواننده میشوند.
برای جلوگیری از شروع کند و پر از جزئیات، از همان ابتدا شخصیت اصلی (یا چند شخصیت اصلی) را معرفی کنید. شخصیتها میتوانند توجه خواننده را جلب کرده و او را درگیر داستان کنند، برخلاف توصیفهای طولانی از طبیعت یا اطلاعات جزئی در مورد دنیای داستان.
شروع داستان با توصیف ظاهری شخصیتها، نه تنها جذابیت چندانی ندارد، بلکه ممکن است خواننده را خسته کند. بهتر است شخصیتها را در حال انجام کاری نشان دهیم که نشاندهندهی ویژگیهای شخصیتی آنها باشد. به جای اینکه صرفاً به توصیف ظاهری آنها بپردازیم، آنها را در موقعیتی قرار دهیم که کنش و واکنشهایشان، شخصیتشان را آشکار کند.
همچنین، معرفی تعداد زیادی شخصیت در ابتدای داستان، میتواند خواننده را سردرگم کند. بهتر است در ابتدا، تنها به معرفی چند شخصیت اصلی بپردازیم و کمکم در طول داستان، شخصیتهای فرعی را وارد کنیم. تمرکز بر تعداد محدودی شخصیت در ابتدای داستان، به خواننده کمک میکند تا با آنها ارتباط عاطفی برقرار کند و داستان را بهتر دنبال کند.
ایجاد بحران و تعلیق
آغاز رمانی با شخصیتهای پرداخته شده، خواننده را به شدت درگیر داستان میکند. خواننده به این شخصیتها اهمیت میدهد و نگران سرنوشتشان میشود. بنابراین، ایجاد موقعیتهای بحرانی که این شخصیتها را تهدید کند، تعلیق و هیجان داستان را افزایش میدهد. به عبارت دیگر، خواننده باید احساس کند که چیزی در خطر است و شخصیتهای داستان ممکن است آسیب ببینند.
البته، این تهدیدات لزوماً نباید به مرگ و زندگی ختم شوند. حتی در آرامترین داستانها نیز میتوان تنش و تعلیق را ایجاد کرد. مهمترین نکته این است که از همان ابتدای داستان، خواننده به این باور برسد که چیزی در جریان است و شخصیتها با چالشهایی روبرو خواهند شد.
به خواننده نشان دهید که شخصیت شما چه میخواهد
در نهایت، میزان مخاطرهای که در داستان ایجاد میکنید نشان میدهد شخصیتتان چه چیزی میخواهد. این خواسته میتواند از یک آرزوی بزرگ و جهانی مانند سرنگونی یک رژیم ظالم تا یک هدف شخصی و عمیق مانند قبولی در دانشگاه متغیر باشد. نکته کلیدی اینجاست که این خواسته باید برای شخصیت به اندازهای اهمیت داشته باشد که حاضر باشد برای رسیدن به آن هر ریسکی را بپذیرد.
دستیابی به این خواسته نباید آسان باشد. برای ایجاد تنش و هیجان در داستان، شخصیت باید در مسیر رسیدن به هدف خود با موانع جدی روبرو شود و چیزهای ارزشمندی را به خطر بیندازد. این میتواند جان او، آرامش خاطر او، روابطش با دیگران یا هر چیز دیگری باشد که برایش مهم است.
ایجاد حادثه محرک برای پیشبرد روایت
بعد از اینکه اهمیت موضوع روایتتون رو مشخص کردید، باید با یک حادثه محرک جذاب، داستان رو وارد فاز هیجان کنید. به طور خلاصه، حادثه محرک، اتفاقی هست که داستان رو به حرکت درمیآورد.
زودتر به حادثه محرک برسید
حادثه محرک، عمل اصلی داستان را شروع میکند، اما لزوماً نباید اولین اتفاقی باشد که میافتد. با این حال، اگر میخواهید از همان اول خواننده رو جذب کنید، حادثه محرک را زودتر توی داستان بیاورید. نیازی نیست خواننده را مجبور کنید که اول از چندین صفحه توضیح و پیشزمینه عبور کند.
رویداد محرک داستان شما، درست مثل هر بخش دیگری از مقدمهی رمانتان، باید هم جذاب باشد و هم با کل فضای داستانتان هماهنگ شود. اگر داستانی آرام و بیسر و صدا مینویسید، رویداد محرکتان میتواند بسیار ظریفتر از یک تعقیب و گریز نفسگیر با ماشین باشد.
برای مثال، فرض کنید میخواهید داستانی درباره یک ویولنیست بنویسید که برخلاف میل والدینش، تصمیم میگیرد در رشتهی موسیقی تحصیل کند. رویداد محرک داستان شما میتواند به سادگی یک نامه پذیرش از آکادمی موسیقی باشد که در صندوق پستیاش میافتد. شاید این اتفاق به اندازهی نامهای که هری پاتر دریافت کرد و فهمید یک جادوگر است، هیجانانگیز نباشد، اما به آرامی و بدون اینکه از لحن داستان خارج شود، ماجرا را به حرکت درمیآورد.
چیزیکه نوشتید را ویرایش کنید
پس از خلق صحنه آغازین رمان، از جمله حادثه محرک داستان، تصور نکنید که برای همیشه به آن متعهد هستید. در واقع، با پیشرفت داستان، بازنگری این بخش ضروری است. برای اطمینان از هماهنگی صحنه آغازین با کل داستان، هنگام ویرایش از این چکلیست استفاده کنید:
آیا لحن ابتدای داستان شما همچنان مناسب است؟
پیش فرض یا حتی ژانر رمان شما میتواند در طول فرآیند نوشتن تغییر کند. مطمئن شوید که مقدمه شما بازمانده پیشنویس قدیمی نباشد. اگر با یک عاشقانه صادقانه شروع کردید اما دیدید که به چیزی طنزآمیزتر تبدیل شده است، صحنه آغازین شما اکنون باید آن نیش کنایهآمیز را داشته باشد.
آیا اطلاعات پیشزمینه صحیحی را ارائه میدهید؟
مانند ژانر، محیط داستان شما نیز میتواند در حین نوشتن تکامل یابد. ممکن است در نهایت برخی جزئیات جهانسازی که در ابتدا مبهمتر بود را اصلاح کنید. اطمینان حاصل کنید که همه این تغییرات در مقدمه شما گنجانده شده است. با توجه به اینکه دنیای داستان شما اکنون چگونه به نظر میرسد، جزئیات معرفیشده هنوز منطقی هستند؟
آیا شخصیتپردازی شما یکپارچه است؟
شخصیتها در طول داستان رشد و تغییر میکنند، اما باید یک هسته ثابت داشته باشند تا بتوان آنها را از هم تشخیص داد. به شخصیتهای صحنه اول نگاه کنید. آیا توصیف اولیهتان از آنها با رفتارشان در بقیه داستان همخوانی دارد؟
به یاد داشته باشید که ویرایش ابتدای رمان یک فرآیند مداوم است. وقتی احساس کردید به قدر کافی پیش رفتهاید، میتوانید از یک ویراستار حرفهای کمک بگیرید. مهم این است که تا زمانی که مقدمهای مناسب پیدا نکردهاید، دست از ویرایش نکشید. ما مشتاقیم ببینیم چه چیزی خلق میکنید.