به کتابهای مورد علاقهتان فکر کنید. چه چیزی آنها را اینقدر جذاب میکند؟ آیا انتخاب کلمات، پاراگرافهای آغازین، سیر روایت داستان یا هماهنگی کلی عناصر داستان است؟ احتمالاً همه اینها دست به دست هم میدهند تا اثری ماندگار خلق شود. به عبارت دیگر، سبک نگارش نویسنده است که چنین تأثیری میگذارد.
حالا چطور میتوان این مهارت مهم نویسندگی را تقویت کرد؟ بر خلاف نظر اسکار وایلد که معتقد بود هیچ چیز ارزشمندی قابل آموزش نیست، روشهای مشخصی برای بهبود نگارش وجود دارد. این مجموعه نکات با بررسی انواع مختلف نوشتهها از حوزههای گوناگون، به شما کمک میکند تا درک عمیقتری از سبک نگارش پیدا کنید. چه رماننویس تازهکاری باشید، چه روزنامهنگاری حرفهای، مدیر ارتباطات یا حتی کسی که میخواهد ایمیلهای جذاب بنویسد.
۱. نویسندگان اغلب با خواندن آثار خوب، حس سبکی خاص پیدا میکنند.
تعداد بیشماری راهنمای نگارش وجود دارد که برای تسلط بر قواعد دستوری و نگارشی طراحی شدهاند. با این حال، بسیاری از نویسندگان موفق معتقدند که مهارتهای خود را نه از این راهنماها، بلکه از مطالعه دقیق آثار مورد علاقهشان کسب کردهاند.
مطالعه نثر خوب، کلید اصلی توسعه مهارتهای نوشتاری است. برای مثال، جمله آغازین کتاب «گسستن رنگینکمان» اثر ریچارد داوکینز بسیار جذاب است: «ما در آستانه مرگ هستیم و همین موضوع ما را خوششانس میکند.» یک نثر قوی با آغاز قدرتمند و اجتناب از کلیشهها، توجه خواننده را به خود جلب میکند. اگر میخواهید به نوشتههایتان حسی از شکوه و عظمت ببخشید، از داوکینز الهام بگیرید و نثرتان را با کمی شعر تقویت کنید.
اما فرض کنید میخواهید یک ایده انتزاعی را به زبان ساده بیان کنید. یکی از راههای موثر، استفاده از تصاویر ذهنی است. این تصاویر هم به خواننده کمک میکنند تا مفهوم را بهتر درک کند و هم تخیل او را به کار میاندازند. داوکینز در همان کتاب، به امکانات ژنتیکی بیشماری به عنوان «شبحهای متولد نشده» اشاره میکند که تصویری بسیار قوی و تاثیرگذار است. داوکینز از همان پاراگراف اول، خواننده را تحت تاثیر قرار میدهد و این هدف اصلی هر نوشتهای است، صرف نظر از ژانر آن.
اما لازم نیست فقط به آثار کلاسیک ادبی اکتفا کنید. حتی آگهیهای درگذشت نیز میتوانند درسهای ارزشمندی به ما بدهند. مارگارت فاکس، نویسنده نیویورک تایمز، نشان داده است که میتوان میراث یک فرد را در چند صد کلمه خلاصه کرد. برای مثال، در آگهی درگذشت موریس سنداک، خالق کتاب «کجا هستند موجودات وحشی؟»، فاکس مینویسد که کتابهای او «به طور گسترده مورد ستایش قرار گرفت، گاهی سانسور شد و حتی توسط کودکان خردسال خورده شد!» این تضاد هوشمندانه، تاثیر عمیق کتابهای سنداک را به خوبی نشان میدهد؛ هم بر منتقدانی که آثار او را مورد انتقاد قرار دادند و هم بر کودکانی که کتابها را چیزی جز یک اسباببازی نمیدانستند.
۲. برای دستیابی به نثری روان و شفاف، الگوبرداری از سبک کلاسیک بسیار مؤثر است.
اگرچه سبکهای نوشتاری متنوعی وجود دارد، اما هم نویسندگان و هم پژوهشگران ادبی بر این باورند که هیچ سبکی به اندازه سبک کلاسیک قادر به ایجاد وضوح و اختصار نیست. هدف اصلی این سبک، ارائه مطالب به شیوهای ساده و روشن است که حتی پیچیدهترین مفاهیم نیز برای مخاطب قابل درک باشند.
برای تحقق این هدف، نویسنده باید از پیچیدگیهای زبانی و تحلیلهای غیرضروری که اغلب در سبکهای دانشگاهی، تجاری و حقوقی دیده میشود، اجتناب کند. بهعنوان مثال، برایان گرین، فیزیکدان، در مقالات خود برای مجله نیوزویک، از سبک کلاسیک برای تبیین نظریه پیچیده چندجهانی استفاده کرده است. او با بهرهگیری از تصاویر و مثالهای روزمره، به شیوهای ساده و قابل فهم توضیح میدهد که جهان ما تنها یکی از بینهایت جهانهای همزمان است. به عبارت دیگر، گرین چندجهانی را به یک فروشگاه کفش با تنوع بسیار بالا تشبیه میکند؛ جایی که احتمال پیدا کردن سایز مناسب کفش برای هر فرد بسیار زیاد است. به همین ترتیب، در چندجهانی نیز احتمال وجود جهانی با شرایط مناسب برای زندگی بسیار بالاست.
اگر سبک کلاسیک به درستی به کار گرفته شود، خواننده احساس خواهد کرد که به سادگی به مفاهیم پیچیده دست یافته است. در مقابل، نوشتاری که از این سبک فاصله بگیرد، میتواند خواننده را سردرگم و گیج کند. سبک کلاسیک مبتنی بر این اصل است که نویسنده و خواننده در یک سطح قرار دارند و متن با هدف راهنمایی خواننده برای درک بهتر موضوع نوشته میشود. در حالی که نویسندگان مبتدی اغلب با استفاده از عباراتی مانند "تقریباً"، "به نظر میرسد"، و "تا حدی" از بیان صریح خودداری میکنند، سبک کلاسیک اطلاعات را با اطمینان و وضوح کامل ارائه میدهد.
۳. طلسم دانش و چالش نگارش ساده
آیا تا به حال پیش آمده است که حین خواندن یک متن، به دلیل استفاده از واژههای پیچیده و تخصصی، درک مطلب برایتان دشوار شود؟ این همان چیزی است که ما آن را «طلسم دانش» مینامیم. زمانی که نویسنده فراموش میکند که همه مخاطبان به اندازه او در آن موضوع متخصص نیستند، متن به سرعت پیچیده و غیرقابل فهم میشود.
این مشکل به دلیل ناتوانی نویسنده در قرار دادن خود جای مخاطبی است که شاید درک ابتدایی از موضوع داشته باشد. برای جلوگیری از این مسئله، چه میتوان کرد؟ یک راهکار ساده این است که از اصطلاحات تخصصی، اختصارات و واژههای فنی که تنها افراد متخصص آنها را میشناسند، پرهیز کنیم. به عنوان مثال، به جای استفاده از واژه تخصصی «مورین» برای اشاره به جوندگان، میتوانیم به سادگی بگوییم «موشها و موشهای صحرایی».
علاوه بر این، استفاده از اختصارات ممکن است در ظاهر زمانبر باشد، اما در واقع وقت خواننده را نیز تلف میکند. خواننده را مجبور نکنید که به دنبال معنی اختصارات ناشناخته بگردد. همچنین، اگر مجبور به استفاده از اصطلاحات تخصصی هستید، حتماً در همان ابتدا آنها را توضیح دهید. این کار درک مطلب را برای خواننده بسیار آسانتر میکند.
برخی نویسندگان نیز احساس میکنند که باید دانش خود را به رخ بکشند. بنابراین، از واژگان پیچیده و تعاریف طولانی استفاده میکنند. این کار اشتباه است. اگر هدف شما اثبات یک نکته است، مطالعات نشان دادهاند که خوانندگان استدلالهای شما را بهتر درک میکنند زمانی که متن شما ساده و روان باشد، نه پیچیده و پر از اصطلاحات تخصصی. برای جلوگیری از این مشکل، تصور کنید که یک مخاطب ناآشنا در کنار شما نشسته است و هر زمان که میخواهید از واژهای پیچیده استفاده کنید، به شما یادآوری میکند که این واژه ممکن است برای همه قابل فهم نباشد.
۴. درک دقیق نحو و دستور زبان میتواند به بهبود نوشتههای شما کمک شایانی کند.
اگر کسی به شما بگوید "جری خوردن ساندویچ در حال است"، احتمالاً منظور او را متوجه نخواهید شد. دلیل این امر، بهمریختگی ترتیب کلمات یا همان نحو جمله است.
در مقابل، جمله "جری در حال خوردن ساندویچ است" بسیار قابل فهمتر است. متأسفانه، اغلب اشتباهات نحوی به اندازه مثال بالا واضح نیستند و تشخیص آنها دشوارتر است. اما با درک عمیقتر از نحو، میتوانید این اشتباهات را شناسایی کرده و نوشته خود را روانتر کنید. به عبارت دیگر، نحو زبان انگلیسی مانند یک کد است که به ما میگوید چه کسی چه کاری را انجام میدهد. با درک ساختار جمله و نحوه ارتباط کلمات با یکدیگر، نویسندگان میتوانند به راحتی تشخیص دهند که این کد در کجا دچار مشکل شده است.
درک صحیح نحو همچنین به شما کمک میکند تا از جملات مبهم و پیچیده اجتناب کنید. بسیاری از راهنماهای نگارش توصیه میکنند که با حذف کلمات اضافی، نوشته خود را خلاصه کنید. با درک خوب از نحو و تشخیص کلمات زائد، تکراری یا گیجکننده، این کار آسانتر میشود.
البته این بدان معنا نیست که باید همه کلمات اضافی را حذف کنید. نوشتن جملات طولانی مشکلی ندارد، به شرط آنکه نحو آنها صحیح باشد. گاهی اوقات، یک جمله به دلیل نقطهگذاری نادرست گیجکننده میشود. برای مثال، اگر کمی با نحو آشنا باشید، از نوشتن تیتر «علی با آشپزی برای خانواده و سگش الهام میگیرد» اجتناب میکنید. با قرار دادن یک ویرگول بعد از «آشپزی»، جمله به این شکل میشود: «علی با آشپزی، برای خانواده و سگش الهام میگیرد» و معنای جمله کاملاً تغییر میکند.
۵. با استفاده صحیح، حالت مجهول میتواند نوشتههای شما را بهبود بخشد.
در زبان انگليسي، دو نوع حالت فعل وجود دارد: حالت فعال و حالت مجهول. بیایید هر دو را بررسی کنیم.
در حالت فعال، فاعل جمله کاری را بر روی کسی یا چیزی انجام میدهد. مثلاً، «سگی پای جک را گاز گرفت.» در این جمله، فاعل (سگ) عمل گاز گرفتن را انجام میدهد و مفعول (جک) تحت تأثیر این عمل قرار میگیرد. اما در حالت مجهول، فاعل جمله تحت تأثیر عمل قرار میگیرد. مثلاً، «پای جک توسط سگی گاز گرفته شد.» در اینجا، فاعل (جک) عمل را تجربه میکند و مفعول (سگ) عامل انجام عمل است.
همانطور که میبینید، حالت مجهول میتواند جمله را طولانیتر کند. این صدا اغلب در نوشتههای آکادمیک و اداری استفاده میشود که معمولا خشک و خواندن آنها دشوار است. به همین دلیل، ویراستاران و راهنماهای نگارشی از دیرباز به حالت مجهول انتقاد داشتهاند. جورج اورول، نویسنده مشهور، در مقالهاش با عنوان «سیاست و زبان انگلیسی» در سال ۱۹۴۶ پیشنهاد کرد که همیشه به جای حالت مجهول از حالت فعال استفاده شود. اما طی سالها، ویراستاران اغلب بدون دقت، جملات را از حالت مجهول به فعال تغییر دادهاند. اما حالت مجهول نیز مزایایی دارد و یک نویسنده یا ویراستار خوب باید بداند چه زمانی از آن استفاده کند.
برای مثال، گاهی اوقات حالت فعال نمیتواند اطلاعات را به خوبی منتقل کند. جمله پیچیدهای را در نظر بگیرید: «مرد دیگری، او میگوید، که کسی به او گفته بود تولهسگ را از بین ببرد، سگ را به او داد.» این جمله را میتوان با استفاده از حالت مجهول سادهتر کرد: «توله سگ، او میگوید، توسط مرد دیگری که به او گفته شده بود سگ را از بین ببرد، به او داده شد.» به یاد داشته باشید هدف، روشن و مختصر نگه داشتن نوشته شماست، بنابراین هر چیزی که به شما در این زمینه کمک کند قابل قبول است.
همچنین، حالت مجهول گاهی به شما اجازه میدهد توجه خواننده را به روشهایی جلب کنید که در حالت فعال ممکن نیست. مثلاً، همیشه بهتر است جملات و پاراگرافها را با تمرکز بر موضوع اصلی شروع کنید. فرض کنید میخواهید این کار را در مقالهای درباره شاهینهای دمسرخ انجام دهید. استفاده از حالت فعال ممکن است به این جمله منجر شود: «پرندهنگرها شاهین دمسرخ را در حال خوردن مشاهده کردند.»
اما با استفاده از حالت مجهول میتوانید موضوع اصلی را در اولویت قرار دهید: «شاهین دمسرخ در حال خوردن مشاهده شد.» در نهایت، شما درباره شاهینهای دمسرخ مینویسید، نه درباره پرنده شناسها.
۶. ایجاد یک متن منسجم، به معنای تعریف دقیق موضوع و برقراری ارتباط منطقی بین ایدهها است
نوشتن جملات جذاب تنها بخشی از کار است. مهمتر آن است که این جملات را به گونهای به هم پیوند دهیم که یک متن روان و قابل فهم ایجاد شود.
یک مجموعه جملات خوب نوشته شده، لزوماً به یک متن منسجم تبدیل نمیشود. برای نگارش متنی هوشمندانه، ابتدا باید موضوع خود را به روشنی مشخص کنیم و یک طرح کلی برای دنبال کردن سیر منطقی افکارمان داشته باشیم. این طرح میتواند ساده باشد و لزوماً نیازی به پیچیدگی ندارد. مهم آن است که به ما کمک کند تا ارتباط بین جملات و پاراگرافها را برقرار کنیم. این ارتباط را انسجام متنی مینامیم.
یکی از راههای ایجاد انسجام، استفاده از کلمات رابط مناسب است. این کلمات به ما کمک میکنند تا شباهتها، تفاوتها، جزئیات بیشتر و دلایل را نشان دهیم. برای مثال، کلماتی مانند "به طور مشابه"، "برعکس"، "علاوه بر این"، و "زیرا" میتوانند به خواننده کمک کنند تا بهتر ایدههای ما را دنبال کند. یک متن منسجم، با استفاده هوشمندانه از این کلمات، یک ساختار منسجم ایجاد میکند که خواننده را از ابتدا تا انتها همراهی میکند.
مهمترین نکته آن است که از همان ابتدا موضوع خود را به روشنی برای خواننده بیان کنیم. نباید خواننده را گیج کنیم. همچنین، باید موضع خود را در مورد موضوع مشخص کنیم تا خواننده بداند که میخواهیم چه چیزی را به او بگوییم.