بک استوری یا داستان پیشزمینه به تاریخچه یا منشأ یک شخصیت گفته میشود. به عبارت دیگر، این همان داستان زندگی است که یک شخصیت قبل از آغاز روایت اصلی تجربه کرده است. نویسنده با نوشتن بک استوری برای یک شخصیت به او عمق و پیچیدگی بیشتری میبخشد و باعث میشود که خواننده بتواند بهتر با او ارتباط برقرار کند. البته، همه جزئیات بک استوری لزوماً نباید به صورت مستقیم در داستان بیان شود و ممکن است برخی از آنها تنها نزد نویسنده بماند تا به او در درک بهتر شخصیتش کمک کند.
بک استوری میتواند در ریشهیابی انگیزهها، ترسها، نقاط قوت و ضعف یک شخصیت و همچنین در پیشبینی رفتارهای آینده او بسیار مؤثر باشد. به عبارت دیگر، بک استوری به عنوان یک ابزار داستانگویی، به نویسنده اجازه میدهد تا به خواننده نشان دهد که چرا یک شخصیت به این شکل است و چرا به این صورت رفتار میکند.
همه شخصیتهای یک داستان، اعم از قهرمان، ضد قهرمان یا حتی شخصیتهای فرعی، بک استوری دارند. بنابراین، هنگام خلق شخصیتهای خود، باید به این نکته توجه داشته باشید که هر یک از آنها دارای یک گذشته منحصر به فرد هستند که بر شخصیت کنونیشان تاثیر گذاشته است.
در ادامه، هفت نکته برای ساختن یک بک استوری جذاب برای شخصیتهایتان ارائه میشود.
۱. رفتار کنونی، آینه تمامنمای گذشته
نحوه برخورد و رفتار شخصیت شما در لحظه حاضر، اطلاعات زیادی درباره گذشته او میدهد. اغلب، علتی وجود دارد که چرا او به این شیوه عمل میکند یا به موقعیتها واکنش نشان میدهد و دقیقا به همین دلیل هم است که خواننده درباره گذشته او کنجکاو میشود.
چه نوع شخصیتی خلق کردهاید؟ آیا او حتی با دوستان خود بسته و درونگرا است؟ یا حتی در مواجهه با مشکلات، همیشه خوشحال و پرانرژی است؟ در هر دو حالت، خواننده شروع به پرسیدن سوالهایی درباره گذشته او میکند. اگر او همیشه خوشحال است، آیا این نتیجه بزرگ شدن در یک خانواده مهربان است یا یک مکانیزم دفاعی برای مقابله با مشکلات؟ اگر روزی به یک تراپیست مراجعه کند، چه چیزهایی برای گفتن خواهد داشت؟
برای درک بهتر این موضوع، بیایید شخصیت سام وایمز، فرمانده گارد شهری کوچک و کم بودجه آنکمورپوک در مجموعه دیسکورلد تری پراتچت را بررسی کنیم. وقتی برای اولین بار با سام وایمز آشنا میشویم، او را در حالی میبینیم که پس از یک شب نوشیدن، صورت به پایین در جوی آب افتاده است. به سرعت متوجه میشویم که او فردی بدبین، سرسخت و منتقد است که معتقد است باید کاری از دستش برمیآمد تا دنیا بسیار بهتر از این میشد.
با توجه به این رفتارهای متناقض، ما بهعنوان خواننده، حدس میزنیم که گذشته سام وایمز پر از ناامیدیهای بزرگی بوده است. این حدسها مدتها قبل از آنکه پراتچت جزئیات گذشته سام را فاش کند، در ذهن خواننده شکل میگیرد.
نویسندگان با خلق شخصیتهایی که به ظاهر متناقض و پیچیده هستند، خوانندگان را به خود جذب میکنند. آنها به خواننده وعده میدهند که در آینده داستان، به رازهای گذشته این شخصیتها پی خواهند برد و خواهند فهمید که چرا آنها به این شکل شدهاند.
۲. به یاد داشته باشید که مردم تغییر میکنند.
با درک عمیق از شخصیتهایتان در زمان حال، میتوانید شروع به کاوش در گذشته آنها کنید. اگرچه باید بین گذشته و حال آنها پیوستگی وجود داشته باشد، اما وجود برخی تفاوتها نشاندهندهی تکامل آنها در طول زمان است.
این شکاف بین گذشته و حال میتواند چشمگیر یا ظریف باشد و عمق بیشتری به شخصیت میبخشد.
در برخی داستانها، تغییرات شخصیتها میتواند بازتابی از محیطی سخت باشد که آنها را مجبور به سازگاری میکند، یا میتواند راهی برای نشان دادن پتانسیلهای آنها در شرایط متفاوت باشد. یا فقط میتواند روشی ساده برای واقعگرایانهتر کردن شخصیت شما باشد.
بیایید به مثالی از تغییری چشمگیر شخصیتها نگاه کنیم: "سرگذشت ندیمه" اثر مارگارت اتوود. این رمان در آیندهای نزدیک دیستوپیایی رخ میدهد و از دید آفرد، یک "ندیمه" روایت میشود. وظیفه اصلی آفرد بچهدار شدن برای طبقهی حاکم است. با وجود تسلیم شدن به جایگاهش در جامعهی گیلاد، از طریق خاطراتش متوجه میشویم که او زمانی یک زن ریسکپذیر با شغل، همسر و فرزند بوده است.
اگرچه گاهی اوقات برخی از ویژگیهای گذشتهی آفرد در روایتش دیده میشود، اما شکاف بین شخصیت فعلی و گذشتهی او، تأثیر عمیق آموز شست و شوی فکری توسط دولت جدید را نشان میدهد.
اغلب، یک تضاد آشکار بین شخصیت قبلی و شخصیت فعلی یک شخصیت برای نویسنده کافی است. این تغییر میتواند به تدریج و در طول زمان اتفاق بیفتد، یا ممکن است در اثر یک رویداد خاص به سرعت رخ دهد. در داستان شما، ممکن است پاسخ اولیهی یک شخصیت به یک رویداد دراماتیک (مثلاً افسردگی پس از یک حمله) باعث شروع داستان شود و در نهایت منجر به تغییر کامل شخصیت او شود.
۳. ایجاد یک نقطه عطف در داستان
گاهی اوقات، گذشتهی یک شخصیت شامل رویدادی میشود که کل زندگی او را دگرگون میکند. این رویداد اغلب کلید اصلی برای درک اعمال و تصمیمات اوست.
این نقطه عطف میتواند در داستان آشکار شود یا اینکه به صورت ضمنی به آن اشاره شود. اما زمانی که این نقطه عطف به طور واضح در داستان نمایش داده میشود، میتواند بسیار جذاب و رضایتبخش باشد. برای مثال، در رمان "مصاحبه با خونآشام" نوشته آن رایس، لوئیس دو پوانت دو لاک، یک خونآشام سه صد ساله، داستان زندگی خود را برای یک مصاحبهکننده بازگو میکند. او روایتی از اتفاقاتی که به تبدیل او به یک خونآشام منجر شد، ارائه میدهد.
در یک شب تاریک، لوئیس که از گناه و اندوه عذاب میکشید، با لستات، یک خونآشام قدرتمند، آشنا میشود. لستات به لوئیس وعدهی زندگی جاودانه و رهایی از گناه میدهد، به شرطی که او نیز به خونآشام تبدیل شود. لوئیس با پذیرش این پیشنهاد، وارد دنیایی کاملاً جدید میشود.
داستان اصلی رمان به مبارزهی درونی لوئیس با خیر و شر و رابطهی پیچیدهی او با لستات میپردازد. اما فاش کردن این رویداد مهم در گذشتهی لوئیس، به خواننده کمک میکند تا انگیزهها و احساسات او را بهتر درک کند.
در حالی که رایس این رویداد کلیدی را در ابتدای رمان فاش میکند، نویسندگان دیگر ممکن است تصمیم بگیرند تا این اطلاعات را تا بخشهای بعدی داستان پنهان نگه دارند.
۴. آشکارسازی تدریجی اطلاعات، کلید جذابیت شخصیتها
حفظ هالهای از رمز آلودگی در مورد شخصیت داستان، روشی موثر برای برانگیختن کنجکاوی مخاطب است. به جای فاش کردن تمام جزئیات در ابتدای داستان، میتوانید با قطرهچکان اطلاعات را در طول روایت عرضه کنید. این کار باعث میشود خواننده درگیر داستان شود و به دنبال کشف لایههای پنهان شخصیت اصلی باشد.
دارث ویدر، یکی از شناختهشدهترین نمونههای این رویکرد در فرهنگ عامه است. در اولین مواجهه با او در مجموعه جنگ ستارگان، ویدر صرفاً بهعنوان یک شرور قدرتمند معرفی میشود. اما با پیشرفت داستان و در طول پنج فیلم بعدی، رفتهرفته ابعاد پنهان شخصیت او آشکار میشود.
فیلمها به تدریج تصویری از یک نابغه با استعداد را ترسیم میکنند که تحت تاثیر وسوسه قدرت به سمت تاریکی کشیده شده و سرانجام به چیزی که آرزویش را داشت، دست نیافته است. این تغییر تدریجی در شخصیتپردازی، باعث میشود مخاطب از ویدر صرفاً بهعنوان یک شرور انتقامجو یاد نکند، بلکه با او همذاتپنداری کرده و نسبت به او دلسوزی کند.
با وجود اینکه در دنیای گسترده جنگ ستارگان، تقریباً تمام جزئیات زندگی دارث ویدر و آناکین اسکایواکر فاش شده است، اما حفظ اندکی رمزآلودگی همچنان میتواند به جذابیت شخصیت بیافزاید. اگرچه طرفداران قدیمی از شناخت کامل شخصیت مورد علاقهشان لذت میبرند، اما ایجاد فضای برای تفسیر و حدسزنی نیز میتواند به غنای داستان کمک کند.
۵. بدانید چه بخشهایی از پیشزمینه باید به اشتراک گذاشته شود
به عنوان نویسنده، شناخت عمیق شخصیت و گذشتهاش برای شما بسیار مهم است. اما لزوماً نیازی نیست که تمام این اطلاعات را با خواننده در میان بگذارید. بسته به نوع داستانی که مینویسید، مبهم نگه داشتن برخی جزئیات یا ارائه آنها به صورت چندپهلو میتواند تأثیر بیشتری نسبت به افشای همه چیز داشته باشد.
در رمان گرافیکی "V for Vendetta" اثر آلن مور و دیوید لوید، شاهد یک مبارز مرموز به نام V هستیم که برای سرنگونی دولت فاشیستی بریتانیا میجنگد. ما داستان را از دیدگاه ایوی، زنی جوان که به این مبارزه میپیوندد، دنبال میکنیم. ایوی تلاش میکند تا با جمعآوری سرنخهای پراکنده، هویت واقعی V را کشف کند. اگرچه او دفترچه خاطراتی پیدا میکند که به گذشته V اشاره دارد، اما همچنان بسیاری از سوالها بیپاسخ میمانند.
مور با پنهان کردن بخشی از گذشته V، تعلیق داستان را حفظ میکند و بر این نکته مهم تأکید میکند که آنچه V نماد آن است، مهمتر از هویت شخصی اوست.
در بسیاری از داستانها، پیشزمینه شخصیتها از اهمیت کمتری برخوردار است. در این موارد، نویسنده باید از افراط در ارائه جزئیات خودداری کند.
در کل، به خاطر داشته باشید که هدف اصلی شما به عنوان نویسنده، ایجاد یک تجربه خواندنی و جذاب برای مخاطب است. گاهی اوقات، پنهان کردن برخی اطلاعات میتواند به این هدف کمک کند.
۶. استفاده از پیشینه برای انگیزه دادن به شخصیتها
پیشینه میتواند در توضیح اعمال و شخصیت کنونی یک شخصیت بسیار مفید باشد و حتی باعث ایجاد همدلی بیشتر مخاطب با او شود. انگیزه یک شخصیت میتواند تحت تأثیر هر چیز بزرگی یا کوچکی قرار بگیرد. اینکه این تأثیر یک رویداد واحد باشد که مسیر زندگیاش را تغییر میدهد یا نحوه بزرگ شدن او، بک استوری یک شخصیت اغلب اعمال کنونیاش را توجیه میکند.
برای مثال، سریال تلویزیونی "دکستر" به این خاطر غیرمعمول است که شخصیت اصلی آن یک قاتل زنجیرهای است. سازندگان این سریال (و نویسنده اصلی، جف لیندسی) با دادن یک پیشینه دلخراش به شخصیت اصلی، این موضوع را برای مخاطب قابل قبولتر کردهاند. در ابتدای سریال، میفهمیم که دکستر در کودکی شاهد قتل وحشیانه مادرش بوده است و این اتفاق تأثیر بسیار عمیقی بر روان او گذاشته است. این آسیب روانی باعث بروز تمایلات جامعهستیزی در دکستر شده و در نهایت او را به سمت قتلهای زنجیرهای سوق داده است.
با نشان دادن این بخش از گذشته دکستر (و اجازه دادن به او برای توضیح دلایل اخلاقیاش برای کشتن تنها افراد بدکار)، مخاطب با او همدلی میکند و علیرغم اعمال خشونتآمیز او، برایش احساساتی پیدا میکند.
البته برخی از بینندگان و خوانندگان معتقدند که پیشینه دکستر شاید بیش از حد اغراقآمیز باشد و با یافتههای روانشناسی مدرن همخوانی نداشته باشد. به همین دلیل، نویسندگان تازهکار بهتر است از ساختن پیشینههای بسیار عجیب و غریب برای شخصیتهایشان، حتی اگر در ژانرهای خیالی مشغول نوشتن باشند، اجتناب کنند.
۷. ساختن یک پیشینه باورپذیر
نوشتن یک پیشینه غمانگیز یا دراماتیک آسان است و اغلب منطقی به نظر میرسد، اما مراقب باشید که زیادهروی نکنید. این موضوع به چارچوب داستان شما بستگی دارد. هرچند یک گذشته تاریک و مرموز میتواند جذاب و انگیزهبخش باشد، اما زمانی فرا میرسد که میزان رنجهایی که شخصیت اصلی شما متحمل میشود، حس واقعگرایی خود را از دست میدهد یا بیهوده به نظر میرسد. شخصیت اصلی شما میتواند یتیمی با قدرتهای ناشناخته باشد، اما نباید همچنین شاهد قتل والدین خود بوده باشد و از یک سانحه هوایی که همه دوستانش را کشت جان سالم به در برده و از خانه فرار کرده باشد، مگر اینکه شما در حال فاش کردن این هستید که او در واقع یک خداست!
پرسی جکسون یک مثال خوب از شخصیتی با پیشینهای واقعگرایانه (اما دراماتیک) است. اگرچه داستانها در دنیایی جادویی اتفاق میافتند که در آن خدایان یونانی، نیمهخدایان و هیولاهای افسانهای واقعی هستند، اما آنها همچنین بر شخصیت اصلی متمرکز هستند که پیشینهای بسیار مرتبطتر دارد.
پرسی از سنین پایین به عنوان یک دردسرساز شناخته شده است، تا زمانی که 12 ساله میشود از چندین مدرسه اخراج شده است و به دلیل مشکلات خواندن و نوشتن و ADHD در درسها مشکل دارد. در خانه، ناپدریاش گاب او و مادرش را نادیده میگیرد. البته همه اینها زمانی تغییر میکند که پرسی کشف میکند که او یک نیمهخدا (و پسر پوزیدون نیز) است. اما این واقعیت که پیشینهاش تا حدودی واقعی است، برای خوانندگان آسانتر است که خود را جای او بگذارند و واقعیت این دنیا را باور کنند.
در نهایت، بک استوری یا پیشینه شخصیت یک جنبه از نوشتن روایی است که اکثر نویسندگان در نهایت یاد میگیرند که آن را دوست داشته باشند. با آشنا شدن بیشتر با شخصیتهای خود، باید بخواهید بیشتر درباره آنها بدانید. و اگرچه ممکن است بسیاری از پیشینهها هرگز راهی به صفحات کتاب پیدا نکنند، اما این چیزی است که شما به عنوان یک نویسنده میتوانید آن را مانند یک راز بین دوستان نزدیکتان گرامی بدارید.